ژورنالیست جوان
وبنوشت شاهین کارخانه
قالب وبلاگ
لینک های مفید
بدترین دور شدن‌ها اونیه که فرصتی برای توضیح، داده نمی‌شه.

[ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:22 ] [ شاهین کارخانه ]
« تو یه معبدی یه گربه بوده که موقع دعا سر و صدا می‌کرده و تمرکز شاگردا رو به هم می‌زده. استاد بزرگ دستور می‌ده موقع دعا، گربه رو ته حیاط ببندن به یه درخت. سال ها می‌گذره. استاد بزرگ می‌میره. اون گربه هم می‌میره. اهالی معبد یه گربه می‌خرن که بتونن موقع دعا ببندنش ته حیاط. چند سال بعد استاد جدید معبد یه کتاب می‌نویسه در باب «اهمیت بستن گربه به هنگام دعا!»

[ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:2 ] [ شاهین کارخانه ]
هجده ساله‌ام و روزنامه يعني روزنامه سلام ؛ نبش كوچه شهيد رضا نايبي ، خيابان فلسطين.

از پنجره‌هاي رو به خيابانش مي‌توان چنارهاي بلند را شمرد.سال 1375 است و هنوز هيجان پذيرفته شدن در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران را با خودم همه جا مي‌برم از خانه تا روزنامه سلام و ازروزنامه سلام تا راسته كتابفروش‌هاي انقلاب.روزنامه يعني روزنامه سلام و روزنامه‌گار يعني همه اين آقايان كله‌گنده و سرشناسي كه در راهروهاي روزنامه مي‌بينمشان و خوشحالم كه در آسانسور گاهي به اندازه يك طبقه با آنها همراه هستم.روزنامه‌نويسي خيلي كار بزرگي است.انگار خيلي هم سخت است و البته خيلي مهم.روزنامه‌نگاران خيلي كارشان درست است.از تحريريه‌شان هميشه صداي بحث و جدل مي‌آيد.هيچ وقت با هم موافق نيستند.كله بعضي‌هاشان هم بوي قرمه‌سبزي مي‌دهد.كارشان آنقدر مهم و پردردسر است كه علاقه‌مند هجده ساله‌اي را كه در راهرو بالا و پايين مي‌رود و هيچ چيز نيست جز يك اپراتور ساده كامپيوتر در بخش اداري اصلا نمي‌بينند.من اما هجده‌ساله‌ام و گمان مي‌كنم زندگي را مي‌شود در مشت خود گرفت؛ پس از دور حواسم به كار بزرگي است كه مي‌بينم آنها مشغولش‌اند؛ به « پروانه محيي »، به «عباس عبدي»، به « عذرا فراهاني » و حتي به « مظفر عقيلي » و «قاسم بي‌پروا » و عكس‌هايشان. حالا خيلي سال گذشته.ديگر هجده‌ساله نيستم.روزنامه سلامي هم ديگر در كار نيست.هيجان دانشكده ادبيات هم فروكش كرده.حالا ديگر زندگي فقط زندگي است و كار فقط كار !

روزنامه سلام توقيف شده. من در يك كتابفروشي كار مي‌كنم و چيزي به نام « سرنوشت » را باور ندارم.اما سرنوشت انگار جايي بيرون از اراده من سخت به كار خودش مشغول است و كارم را از كتابفروشي به مجله « زنان » مي‌كشاند. شهلا شركت بداخلاق است و من هنوز خيلي جوان. زياد نمي‌خندد و بيش از آنچه لازم است جدي به نظر مي‌رسد. جديت‌اش اما دو سال بيشتر طول نمي‌كشد.همين كه كم‌كم نويسنده مجله مي‌شوم و براي خودم صاحب جايي ثابت در تحريريه پر و پيمانش ، يخ‌ها مي‌شكند. حالا ديگر دوستش دارم و خودش و مجله‌اش شده‌اند بخش مهمي از زندگي‌ام. پايم به تحريريه‌هاي ديگري هم باز شده.روزنامه‌نگاري مثل بازي است، مدام شروع و تمام مي‌شود.روزنامه‌ها باز و بسته مي‌شوند و سالنامه‌ها نو و كهنه.ما هم هر روز آدم ديگري مي‌شويم.زماني طول نمي‌كشد تا از دنياي كتاب‌ها و داستان‌ها بيرون مي‌آيم و مشتاق روزنامه‌نگاري مي‌پرم وسط دنياي ديوانه ديوانه ديوانه واقعيت.مي‌خواهم بنويسم. به چيزهاي بزرگي مثل ثبت صادقانه حقيقت فكر مي‌كنم و مغزم پر است از نقشه‌ دقيق آينده‌اي كه روزنامه‌نگاري آن را با احساس خوب مفيد بودن به حال ديگران عميق‌تر خواهد كرد.مي‌روم « مركز مطالعات رسانه » اسم مي‌نويسم. مي‌شوم شاگرد حسين قندي، شاگرد فريدون صديقي و شاگرد عليرضا ترابي. حالا انگار صد سال گذشته.ديگر نه هجده‌ساله‌ام نه يكي دو سال اين طرف و آن طرف‌تر. هيجان روزنامه‌نگار شدن و پريدن وسط دنيا هم فروكش كرده.در دنياي واقعيت اتفاق تازه‌اي نمي‌افتد و كسي هم قرار نيست كار تازه‌اي بكند. زندگي فقط زندگي است و كار فقط كار !
صفحه را تازه بسته‌ام.از چاي تازه‌دم آشپزخانه روزنامه سهمم را به اندازه يك استكان برمي‌دارم و پله‌ها را به سمت اتاق سردبيري بالا مي‌آيم.حالاست كه صفحه را خط خطي تحويلم بدهند. تيتر بايد عوض شود. عكس ، بدفهمي دارد. كاريكاتور ممنوع است. فلفل گزارش كمي زياد شده؛ همه چيز را كه قرار نيست در يك گزارش و يكجا بگوييم. بعضي جمله‌هاي مصاحبه شونده زيادي تند است و به درد خودش مي‌خورد. چند خبر هم هست كه حذفشان به هيچ كجاي دنياي ديوانه ديوانه ديوانه برنمي‌خورد و از آن بدتر انتشارشان هم قرار نيست چيزي را عوض كند.در فاصله جرعه‌جرعه‌هاي چاي سرد ، همه حذف و سانسورهاي لازم اعمال مي‌شود.صبحانه سرآشپز آماده است و امنيت شغلي و حقوق ناچيز همه 100 نفر همكارم تضمين شده.دستور ديگري نيست ؟ حالا مي‌توانم بروم ؟ قول مي‌دهم فردا برگردم و دوباره پشت ميز همين تحريريه بنشينم و روياي تغيير جهان را هم كه در عميق‌ترين لايه‌هاي فراموشي جا گذاشته‌ام ، با خودم نياورم. راستش ديگر اصلا از اين بچه‌بازي‌ها خوشم نمي‌آيد.ديگر زياد خيال‌بافي نمي‌كنم.سي‌ساله‌ام و حقوق روزنامه‌نگاري آنقدري هست كه اگر روزنامه توقيف شود يخچال خانه‌ام را براي يكي دو ماه پركند.حق‌التحريرهاي بهار سال گذشته را هنوز نگرفته‌ام – نداده‌اند- و « فردا » واژه لوكس و تجملاتي‌اي است كه در گنجينه لغات روزنامه‌نگاري معناي چنداني ندارد.استادان روزنامه‌نگاري را مي‌بينم كه در روزنامه‌هايي كه دوست ندارند مي‌نويسند.روزنامه‌‌نگاران پيشكسوت را مي‌بينم كه ساندويچ « سرو » مي‌كنند و سردبيران قديمي را مي‌بينم كه كشتي‌شان پس از سال‌ها به گل نشسته و روزگارشان هنوز بر مدار صفردرجه مي‌چرخد.بادها هميشه يكسان مي‌وزند و باران هميشه نمي‌بارد.ربطي به خشكسالي ندارد.ما هر روز به تحريريه مي‌رويم. هر روز پشت ميزهايمان مي‌نشينيم.هر روز خبرگزاري‌ها را « چك » مي‌كنيم. هر روز مي‌نويسيم و اميدواريم كه در اين زندگي روزمره حكمتي نهفته باشد.روزنامه‌نگاري خيلي كار مهمي است.ما از همه چيز خبر داريم.خيلي‌ها را مي‌شناسيم و خيلي‌ها ما را مي‌شناسند. اسممان مي‌خورد پاي مطالبي كه از سر بي‌حوصله‌گي نوشته‌ايم و هر روز در تيراژ « بالا » منتشر مي‌شويم. اين طوري است كه ما كم‌كم آدم‌هاي مهمي شده‌ايم.آدم‌هايي كه از هر چيز اندكي مي‌دانند و از هيچ چيز به حد كفايت نمي‌دانند.با خودم مي‌گويم : « آنكه دانست زبان بست / آنكه مي‌گفت ندانست» و به اينجا كه مي‌رسم ديگر حوصله روزنامه‌نگار ماندن را ندارم و به اينجا كه مي‌رسم يادم مي‌افتد كه هجده ساله بودم و مي‌خواستم جهان را به قواره روياهايم درآورم و يادم مي‌افتد كه روياهايم به قواره دنيا درآمد.پس به شعر پناه مي‌برم : « سنگم / آرام آرام مي‌نويسم و خود را مي‌تراشم / تا به شكل مجسمه‌اي درآيم / كه تو بودايش كرده‌اي./ از دهان من اگر حرفي نيست / كوتاهي از من است / نمي‌دانم چگونه از تو سخن بگويم / با دهاني از سنگ. » شعر مي‌خوانم و به اين تناقض بزرگ فكر مي‌كنم كه چقدر خوب است صبح بيدار شده باشي و روزنامه‌ات هنوز توقيف نشده باشد ؛ آخرحقيقتش را بخواهيد روزنامه‌نگاري يك جورهايي اعتيادآور هم هست!

چهارشنبه 2 مرداد 1387 روزنامه دنیای اقتصاد

[ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 16:41 ] [ شاهین کارخانه ]
«دنياتماشاخونه‌ست

 تماشايي فراوونه

 هرچيزي جاي خودشه

 اما عدالت وارونه‌ست»


 برتولت برشت

[ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:58 ] [ شاهین کارخانه ]

گفت‌وگویی با مهدی یزدانی‌خرم - سینا حشمدار

واقعاً گفت‌گوی رودررو با مهدی یزدانی‌خرم کار سختی بود. پسری که هرچقدر خوش‌فکر است به همان میزان خوش‌زبان و خوش‌کلام هم هست. دوست داشتم این گفت‌گو به مراتب بیشتر از این‌ها باشد ولی ترسیدم طولانی شود و خسته‌کننده، البته برای مخاطبی که علاقه‌مند به این مباحث نیست. این گفت‌وگو مانند باقی گفت‌وگوهایی که داشته‌ام از اولین فعالیت‌های نویسنده شروع می‌شود. به عقاید مهدی یزدانی‌خرم به عنوان یک راست‌گرای تا حدودی افراطی می‌رسد و سراغ کارنامه روزنامه‌نگاری او در این دو سال گذشته می‌رود. صحبت از «من منچستر یونایتد را دوست دارم...» می‌توانست خیلی بیش از این‌ها باشد، همان طور که صحبت از نشر چشمه می‌توانست به درازا بکشد ولی در نهایت به همین تعداد کلمه رضایت دادیم. این گفت‌وگو ساعاتی قبل از انتشار خبر تلخ لغو امتیاز شدن چشمه صورت گرفته. خبری که می‌توانست جهت این گفت‌وگو را تغییر دهد یا حداقل تعدادی از مباحث آن را دگرگون کند. خبر آن‌قدر تلخ بود که بعد از آن، همه سعی کردیم درباره‌اش چیزی نگوییم تا کمی سرد شویم و آتش‌مان فروکش کند...

منبع: ادبیات ما (www.adabiatema.com)


ادامه مطلب
[ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:34 ] [ شاهین کارخانه ]

مارکوس لفی

ترجمه ی:امیرحسین هاشمی

 

همکارم رفت و من در خانه ی پیرمرد ماندم.تلفن زنگ زد.کمی صبر کردم و بعد برداشتم.خدا خدا

می کردم یکی از آشنایان اش نباشد که حالا بخواهد خبر مرگ او را این طور تصادفی ،آن هم از یک غریبه بشنود.

" آقای جونز خونه ان؟ خودوتونید آقای جونز؟ "

" نه نیستن،نه."

" کی می آن؟

" فعلا نمی آن."

" کی می تونم دوباره زنگ بزنم؟"

" می شه خودتون رو معرفی کنید؟ "

" آقای  جونز اخیرا از خدمات بیمه ی ما خوششون اومده بود و ..."

" الان دیگه خوششون نمی آد."

" ببخشید می شه بپرسم شما چه نسبتی باهاشون دارید؟ "

" من پلیسم. آقای جونز مرده.برای همینه که من الان اینجام."

" خب چطوره که ..."

" مرده "

" شاید بشه..."

" مرده،مرده،مرده!دومتر اون طرف تر افتاده رو زمین."

" سرکار به نظرتون بیمه ای که دارید تمام نیازهاتون رو پوشش می ده؟ ازش راضی اید؟ "

تلفن را قطع کردم و برگشتم که تلویزیون ببینم.

 

به نقل از مجله  داستان همشهری  آبان ماه 1390

[ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:1 ] [ شاهین کارخانه ]

مسئولان دانشگاه‌ها معتقد به آزادانديشي نيستند

دبیر دفتر تحکيم وحدت خطاب به وزير علوم گفت: آيا ميز و پست مسئولان به مصالح نظام، منافع ملي و منويات مقام معظم رهبري كه برخي متملقانه و كاسب‌كارانه از آن حرف مي‌زنند، ترجيح داده شده است؟

به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه باشگاه خبرنگاران، اميريان دبیر دفتر تحكيم وحدت در اولين نشست سراسري هماهنگي تشكل هاي دانشجويي در دانشگاه شهيد بهشتي اظهار داشت: جنبش دانشجويي مسلمان، قبل از انقلاب كه منتهي به انقلاب اسلامي شد دو شاخصه اساسي استكبار ستيزي و مبارزه با استبداد داخلي را داشت و با توجه به اينكه با ارمغان انقلاب اسلامي و مردم سالاري ديني، ديگر استبداد و ديكتاتوري وجود ندارد كه دانشجويان‌ بخواهند در تقابل با آن مبارزه و ايستادگي كنند؛ اما بدون ترديد يكي از شاخصه‌هاي اصلي خود را نقد حكومت براي تقويت حاكميت دانسته‌اند.


ادامه مطلب
[ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 18:13 ] [ شاهین کارخانه ]

نشست شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت  (27و28 تیرماه) در دانشگاه الزهرا(س) برگزار شد.



ساعت 15 الی 20روز سه شنبه 27 تیرماه نشست تشکیلاتی شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت برگزار شد.

صبح روز دوم نشست میزگرد اقتصادی با حضور آقایان خوش چهره، پژویان، قادری و نوبخت آغاز شد و بعد ازظهر نشستی جهت بررسی آخرین تحولات بیداری اسلامی با حضور دکتر سیدافقهی برگزارگردید.

[ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 18:10 ] [ شاهین کارخانه ]
مجامع بین‌المللی به جای بستن چشمانشان از حقوق مسلمانان میانمار دفاع کنند


ادامه مطلب
[ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 18:6 ] [ شاهین کارخانه ]
بله! من هستم تا روایت کنم

[ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 17:37 ] [ شاهین کارخانه ]
نقشه های جهان به چه درد می خورد
 نقشه های تو را دوست دارم
 كه برای من می كشی ...

 رسم كردن دست های تو/ شمس لنگرودی

[ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱ ] [ 16:53 ] [ شاهین کارخانه ]
به گزارش خبرنگار ایرنا، پنجمین جشنواره مطبوعات غرب كشور در استان كرمانشاه و در پنج سال پیش برگزار شده بود كه به نظر می رسد این فاصله در برگزاری دو جشنواره، بر كیفیت آن تاثیر گذاشته بود.

با اذعان به اینكه جلب رضایت تمامی شركت كنندگان یك جشنواره كاری غیر ممكن و به دور از امكان است معتقدیم نقد ان می تواند به بهبود كیفیت و برگزاری هرچه بهتر ان در اینده كمك شایانی كند.

تعدادی از شركت كنندگان ششمین جشنواره مطبوعات غرب كشور ضمن قدردانی از ارشاد كردستان به جهت برگزاری این جشنواره منطقه ای، جدای از نحوه برگزاری كه می توانست بهتر باشد، بیشترین انتقادها را بر نحوه انتخاب برترین ها متمركز كردند.

اگرچه عده ای از شركت كنندگان عمدتا كسانی كه در این جشنواره حایز رتبه نشده بودند نتایج اعلام شده را دور از انتظار می دانستند اما عده ای دیگر از نحوه قضاوت و داروی این جشنواره رضایت داشتند.

مدیر مسوول هفته نامه نقد حال چاپ كرمانشاه كه نشریه وی در این جشنواره تنها در بخش صفحه آرایی حایز رتبه سوم شده بود، در این رابطه گفت: به نظر می رسد جوایز این جشنواره پیش از انكه بر اساس توانمندی ها اعطا شود بین افراد تقسیم شده بود.

غلامرضا نوری علا كه نشریه خود را قابل طرح در سطح ملی می داند با انتقاد از نحوه داوری ادامه داد: كار داور قضاوت است و در این قضاوت نباید نظر شخصی، مصلحت اندیشی، سیاست پذیری و توصیه پذیری وجود داشته باشد.

وی مبنای این قضاوت را تنها علم دانست و اظهار داشت: انتخاب چهار نشریه از شهر سنندج به عنوان نشریه برتر با وجود چندین استان شركت كننده در جشنواره معنا دار است و انتخاب آن بر اساس معیارهای علمی را زیر سئوال می برد.

وی با بیان اینكه در این جشنواره نشریه ای را برتر اعلام كردند كه آشنایی چندانی با اصول روزنامه نگاری ندارد افزود: قرار است نتایج جشنواره به ما الگو دهد، اگر ما بخواهیم نشریاتی را كه انتخاب شدند الگو قرار دهیم باید به هفت سال قبل برگردیم و این امر واقعا مایوس كننده است.

سرپرست یكی از رسانه های استان كردستان نیز در رابطه با نحوه داوری جشنواره گفت: اگرچه داوران افراد توانمندی در زمینه روزنامه نگاری هستند و به تخصص آنها نباید شك داشت اما نتایج اعلام شده مورد انتظار جامعه رسانه ای نبود.

توفیق مفاخری افزود: كسب پنج جایزه توسط یك خبرگزاری برای من سئوال برانگیز بود.

بابك قنبری یكی دیگر از خبرنگاران حاضر در این جشنواره نیز به انتقاد از نحوه داوری پرداخت و گفت: نشریات فاخری از غرب كشور در این جشنواره حضور داشتند كه از نظر تیراژ، گستره توزیع، میزان مخاطب و كیفیت كار فراتر از نشریاتی هستند كه در این جشنواره به عنوان نشریه برتر معرفی شده اند.

اما منوچهر صمدی یكی از حاضران كه از استان اذربایجان غربی در جشنواره شركت كرده بود ضمن قدردانی از مهمان نوازی و پذیرایی مسئولان جشنواره، از حضور خود در جشنواره اظهار رضایت داست و معتقد بود كه جشنواره به نحو مطلوبی برگزار شده است.

به گفته وی داوری جشنواره نه تنها ایرادی نداشت بلكه بسیار با انتظارات وی و سایر همكاران و هم استانی هایش نیز مطابقت داشت.

یكی دیگر از خبرنگاران فعال استان كردستان به نشست های تخصصی و كارگاه های آموزشی این جشنواره اشاره كرد و از اینكه این نشست ها انتظار وی را بر اورد نكرده است اظهار گلایه كرد و گفت: برگزاری این نشست ها اگرچه حركت بدیع و پسندیده ای بود اما نتوانست ضعف و قوت های رسانه های غرب كشور را تبیین كند.

اسعد فرهادی در رابطه با انتخاب نشریات برگزیده نیز اظهار داشت: یك نشریه در بخش های خبر، گزارش، مصاحبه و صفحه آرایی حایز رتبه شده بود اما در میان نشریات برتر قرار نداشت در حالی كه نشریاتی كه تنها یك جایزه را از آن خود كرده بودند در میان نشریات برتر قرار داشتند.

مدیر مسوول هفته نامه نقد حال همچنین با اشاره به اینكه سنندج شهری دانشگاهی است، گفت: می بایست با برگزاری نمایشگاه و اطلاع رسانی درست، مردم و دانشجویان را نیز در این رویداد فرهنگی سهیم می كردیم.

وی سنندج را همچون كل استان كردستان، شهری فرهنگی دانست و از اینكه این رویداد فرهنگی بدون حضور گسترده مردم برگزار شده است ابراز تاسف كرد.

وی بزرگترین مشكل مطبوعات غرب كشور را بحران مخاطب خواند و افزود: با دعوت از مردم شهر برای حضور در این نمایشگاه می شد آنها را به خواندن نشریات بیشتر ترغیب كرد و فاصله میان مخاطب و مطبوعات را كمتر كرد.

به گفته نوری علا اگر نتوانیم مردم كردستان را در این رویداد فرهنگی شركت دهیم چگونه می توانیم از برگزاری موفق جشنواره یاد كنیم.

با توجه به اینكه رویدادهای فرهنگی استان با توزیع تراكت و یا بنر در سطح شهر به اطلاع مردم می رسد در رابطه با این جشنواره اطلاع رسانی كمتری در سطح شهر صورت گرفته بود و همین امر موجب شد كه نشست های بررسی نشریات و خبرگزاری های غرب كشور با استقبال كمی روبرو شود.

از طرف دیگر برگزاری این جشنواره با توجه به وجود كارگاه های آموزشی، نشست های تخصصی و حضور اصحاب رسانه از چندین استان در كنار یكدیگر موجب آشنایی روزنامه نگاران و خبرنگاران منطقه غرب كشور با یكدیگر، آشنایی با نشریات دیگر و تبادل اطلاعات و تجربیات شد كه نكته مثبتی در ارزیابی كلی جشنواره است.

جشنواره مطبوعات و خبرگزاری های غرب كشور اگر با برنامه ریزی مناسب تر در روند برگزاری و دقت بیشتر در انتخاب برترین ها برگزار می شد، می توانست رویداد فرهنگی مهمی باشد تا كسانی را كه در عرصه روزنامه نگاری و خبر رسانی دلسوزانه و با تمام سختی ها مشغول به فعالیت هستند دلگرمتر كند.

چنین جشنواره ای با این اهمیت و كیفیت اگرچه می توانست بهتر برگزار شود اما زحمات مسئولان و دست اندركاران ان را نباید نادیده گرفت و برگزاری ان بعد از یك وقفه پنج ساله را به همت اداره كل ارشاد كردستان باید به فال نیك گرفت.
[ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:33 ] [ شاهین کارخانه ]

متنی که در زیر آمده گزارشی است راجع به طرح بازنگری در سرفصل های رشته های علوم انسانی که خرداد ماه سال جاری در نشریه وارش در دانشگاه کردستان چاپ شد. نشریه ای که مدیر مسئول آن  مازیار پاکدامن است و سردبیری آن به عهده من. در این گزارش سعی کردم نگاهی همه جانبه و واقع بینانه به این طرح داشته باشم.



اقتصاد با 29 درس،تاریخ با 13 درس،حقوق با 21 درس،روان شناسی با 50 درس، زبان و ادبیات انگلیسی با 13 درس، زبان و ادبیات فارسی با 13 درس، علوم اجتماعی با 236 درس، علوم تربیتی و مشاوره با 23 درس ، علوم سیاسی با 22 درس، فلسفه با 90 درس ، مدیریت با 17 درس و ارتباطات و روزنامه نگاری با 28 درس ، دروس انتخاب شده برای بازنگری سرفصل ها و منابع بودند.

رشته علوم اجتماعی با 236 درس و رشته های تاریخ،زبان و ادبیات انگلیسی و زبان و ادبیات فارسی با 13 درس به ترتیب بیشترین و کمترین دروس بازنگری شده را به خود اختصاص داده اند.

 

 

در کنکور سراسری سال 89 پذیرش دانشجو در 12 رشته علوم انسانی و هنر مسکوت ماند. ابوالفضل حسنی ، مدیر کل دفتر گسترش اموزش عالی گفت : " براساس برنامه ، سیاست وزارت علوم،تحقیقات و فناوری این است که پذیرش 12 رشته دانشگاهی را به ویژه در علوم انسانی و هنر مسکوت نگه دارد تا سرفصل های دروس آنها که مدتهاست تغییری نکرده بازنگری شود. سر فصل های هیچ یک از دروس دانشگاهی حذف نمی شود،اما با توجه به اینکه برخی از دروس بیش از 20 سال از آخرین بازنگری انها گذشته ، سیاست ما تغییر در سرفصل های دروس این 12 رشته است."

چند ماه بعد هم اعلام کرد توسعه 12 رشته ی حقوق ، مطالعات زنان ، حقوق بشر ، مدیریت ، مدیریت فرهنگی و هنری ، جامعه شناسی ، علوم اجتماعی ، فلسفه ، روان شناسی ، علوم تربیتی و علوم سیاسی منوط به بازنگری شده است.

بعد از آنکه دانشگاه علامه طباطبایی درکنکور سراسری 90 با حذف کردن 13 رشته از دفترچه کنکور توانایی خودش را در اقدامات غیرمنتظره ثابت کرد، وظیفه باز نگری دروس علوم انسانی به این دانشگاه و رئیسش حجت الاسلام صدرالدین شریعتی واگذار شد. سعید قدیمی مدیرکل دفتر پشتیبانی و حمایت آموزشی وزارت علوم در این رابطه گفت : "دانشگاه علامه طباطبایی در 7 رشته علوم انسانی بازنگری انجام می دهد. در صورتی که دانشگاه ها بخواهند در این زمینه همکاری داشته باشند ، باید با این دانشگاه هماهنگ کنند." دانشگاهی که سابقه ی درخشانی در بازنشستگی استادهایش به دلایل سیاسی و غیرعلمی دارد و در اجرای طرح تفکیک جنسیتی هم دانشگاه پیشرو بود.

 

دانشجویان رشته های علوم انسانی به گفته مدیرکل دفتر گسترش آموزش عالی تقریبا" 45 درصد کل دانشجوهای کشور هستند. یعنی هر تصمیمی که در مورداین رشته ها گرفته شود، روی حدود نصف دانشجوها مستقیما اثر می گذارد. حالا اینکه چه اصراری بوده به صورت فشرده و فوتی فوری علوم انسانی ای که سالها در کشور تدریس شده و حاصل کار هزاران دانشمند و مترجم و استاد بوده زیرورو شود چیزی است که باید لابه لای حرف های دست اندرکاران جریان پیدا کرد. آیت اللهی ، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، روزآمدسازی سرفصل ها ومنابع بعضی دروس کارشناسی در تناسب آنها با فرهنگ ایرانی اسلامی را از اهداف این طرح می داند و معتقد است روزآمد سازی، ارزش مداری و غنی سازی سرفصل دروس علوم انسانی، ضروری است.

سال گذشته هم وقتی وعده ی بازنگری تا شش ماه آینده را می داد، گفته بود: تفکر علمی حاکم بر جهان، در برخی از موارد با اساس و بنیان های تفکر ما متفاوت است، به عنوان مثال برای دانشمندان غربی، رفاه مهمترین مسئله است درحالی که برای ما رشد معنوی اهمیت بیشتری دارد.

بعد هم خبر از تشکیل کارگروهی از مدیران، استادان، متخصصان و کارشناسان حوزه های مختلف آموزش عالی و علوم انسانی داد که در حال پی گیری ماجرا هستند تا تمهیدات لازم را برای – به قول خودش – "توانمندی های شناختی و مهارتی یادگیرنده، ارتقای سطح اصول اخلاق حرفه ای، اخلاقیات و معنویت ومطالعه و استفاده از سرفصل های متداول و به روز جهانی، با توجه به شاخص های ملی، مذهبی، فرهنگی و بومی کشور" فراهم کند!

این طور که او می گوید، پرسش نامه ای جامع هم برای جمع آوری اطلاعات در ارتباط با بازنگری سر فصل ها و منابع دروس رشته های علوم انسانی دانشگاه ها تهیه شد و 7,837 پرسش نامه در ارتباط با 555 دروس منتخب برای 3,021 نفر از استادان حدود 100 دانشگاه و سایر مراکز آموزش عالی و تحقیقاتی، ارسال شد و نظرات آنها پرسیده شد. البته پژوهشگاه علوم انسانی، تنها دبیر اجرایی برنامه ی بازنگری بوده و اصل موضوع از وزارت علوم دولت نهم شروع شده بود.

زاهدی، وزیر علوم دولت نهم، در شهریور 87 از آغاز بازنگری رشته های علوم انسانی خبر داد و گفت: «خیلی از دروس هستند که باید تجدید نظر شوند، زیرا در برخی شاخه های علوم انسانی شاهد هستیم که به شدت سکولاریسم در آنها نفوذ دارد. بنابر این تجدید نظر در دروس بسیاری از شاخه های علوم انسانی شروع شده و باید به سرعت ادامه داده شود.»

 

بعد از او هم، کامران دانشجو، وزیر علوم دولت دهم، با این صحبت ها بر موضع وزیر قبلی پافشاری کرد: « متون درسی، به ویژه در علوم انسانی، در حال بازنگری است و به تدریج تعدادی از واحدهای درسی از رشته های مهم علوم انسانی، بر اساس مبانی اسلامی، تغییر محتوا پیدا خواهند کرد.


شاهین کارخانه

گاهنامه ی وارِش - شماره ی چهارم - خرداد 1391- صفحات 26 و 27 و 28

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 14:28 ] [ شاهین کارخانه ]
فرقی نمی کند عاطفی باشد یا کاری، تفاوتی ندارد درسی باشد یاخانوادگی، اگر ماندگار شود دیگر جایی نمیرود. می ماند و توی خلق و خو و رفتارت جا خوش میکند. آن وقت یک هو چشم باز میکنی و می بینی یک سال گذشته است اما هنوز از جایت بلند نشده ای. هنوز ضربه ای را که خورده ای، حل نکرده ای و به جایش دست روی دست گذاشته ای تا خود به خود حل شود. نه حسی از آن عصبیت برجا مانده و نه حتی جایی برای ابراز احساسات. یک هو می بینی به جای آنکه زندگیت روی نوار موفقیت باشد، روز به روز در حال از دست دادنی! از دست دادن شادمانی و لحظه های خوب دور هم بودن و بگو و بخند.
یک روز از خواب بلند میشوی و یادت میفتد که چندین و چند سال پیش، در چنین روزی بود که حال ناخوش بر تو غلبه کرد و باورت نمیشود که این همه روز را در عزای یک اتفاق بد گذرانده باشی. باورت نمی شود،
اما واقعیت ثبت شده در تقویم زندگیت، تو را به جایی میبرد که راه فراری از آن نیست. فقط می دانی که دیگر خودت نیستی. خودت نیستی با بی پروایی های همیشگیت، با سرخوشی های همیشگیت و با بی خیالی ها و روزمرگی های همیشگیت.
یادت می آید که یک روزی، وقتی کسی حال رفقایت را از تو می پرسید، شوخی یا جدی، جواب میدادی: » من حال و روزم از همه شان بهتر است! « حالا دیگر حتی آدمی نیستی که شوخی کنی، چه برسد به اینکه شوخی هایت دیگران را هم بخنداند. دیگر آدمی نیستی که پشتکار به خرج بدهد، با دیگران معاشرت کند، که روزی هزار بار تلفنش زنگ بخورد و یا با دوستانش خلوت کند تا برای چند لحظه هم که شده، حالشان بهتر شود.
یک روز ساده است. از خواب بیدار می شوی و باورت نمیشود که این قدر تغییر کرده باشی. باورت نمی شود که آدم ها تو را تحمل میکنند، نه آنکه همراهت باشند. چشم که باز میکنی، می بینی حتی عادت نان و پنیر و گردو و فندق خوردن را هم نداری و حوصله ای هم برایت نمانده تا یک طعم و مزه ی نو و یا یک اتفاق تازه را امتحان کنی.
این بی حوصلگی ها اما، یک روزی کار دستت می دهند. یک روز ساده که انگار شبیه به همه ی روزهای تقویم است؛ اما واقعیتش آزار میدهد آدم را! از خواب بیدار میشوی و به دور و برت نگاه میکنی و احساس غریبگی سر تا پایت را میگیرد و نمیدانی که تو پیش نرفته ای، فرو رفته ای و انگار هیچ کسی نمیتواند کمکت کند جز خود خودت! تا از چنبره ی این حسهای ناگوار بیرون بیایی.
می دانی که فقط یک روز ساده از تقویم است که
می بینی روی دو پا ایستاده ای، اما زاویه ی نگاهت نسبت به اتفاقات اطرافت، مثل همیشه نیست. تو همچنان نفس میکشی، کنار آدم ها راه میروی و زندگی میکنی، اما مثل همیشه ات نیستی. اگر یک روز ساده، از خواب بیدار شدی و دیدی که غریبه ای، دیدی که حرفی برای گفتن نداری و حوصله ای برای جر و بحث؛ بدان که تو به همان واقعیت تقویم رسیده ای و یک ماجرای حل نشده، گوشه ی ذهنت جا خوش کرده. یک چیزی مثل غده ی سرطانی که هرچقدر برای درمانش دیرتر دست به کار شوی، احتمال ویرانیت بیشتر است.



شاهین کارخانه
گاهنامه ی وارِش - شماره ی چهارم - خرداد 1391 - صفحه 11
[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 14:12 ] [ شاهین کارخانه ]
یک لحظه خواستم؛
 چون کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو بَرَد،
 خواستم تو را...


گروس عبدالملکیان

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:11 ] [ شاهین کارخانه ]
توی یک رابطه آدم نباید هر چی توی چنته داره رو کنه.اما من همه رو برات رو کردم.همه رو....

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 11:58 ] [ شاهین کارخانه ]
«اگر به هر دلیل می خواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازه ی کافی روشن.جایی است با نور کم.»

 سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار/مصطفی مستور/نشر مرکز

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 11:47 ] [ شاهین کارخانه ]
«چیزی که نگار سعی می کند توصیف کند اما به نظر می رسد به خوبی از عهده اش بر نمی آید آن است که برای او تکه هایی از زمان وجود دارد که گرچه خودشان اهمیت ذاتی ندارند و اعتبارشان را از زمانی که بعدا خواهد آمد، می گیرند اما گویی این تکه ها از خود آن زمان ها لذت بخش ترند.شاید بهترین مثال در این خصوص «لحظات پیش از دیدار» با کسی باشد که به شدت او را دوست داریم.در واقع تمام دقایق رفتن به سمت محل دیدار و پرسیدن و یافتن جایی که قرار است معشوق را ببینیم، برای کسی که عمیقا عاشق باشد،‌از لحظه هایی که در حضور معشوق می گذرد،دلپذیرترند.این موضوع البته مناقشه برانگیز است و طبیعی است احتمالا گروهی با آن موافق نباشند.به هر حال نگار جزء گروه اول است....»

 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار/مصطفی مستور/نشر مرکز

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 11:45 ] [ شاهین کارخانه ]
دست‌هات را
 که باز کنی ،
 به هیچ جا بند نیستم ،
 سقوط می‌کنم

 عباس معروفی.

[ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:27 ] [ شاهین کارخانه ]
اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن

 آدمایین که با خاطره هاشون زندن...

 دیوونه نیستن...

[ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:25 ] [ شاهین کارخانه ]
زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می‌شود، نه اشتباه می‌کنم، مثل یک کنده هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال شده، ولی نه سوخته‌است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.

 بوف کور - صادق هدایت

[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:9 ] [ شاهین کارخانه ]
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
 پرواز خواهیم داد
 ومهربانی
 دست زیبایی راخواهد گرفت
 ومن آن روز را انتظار می کشم
 حتی روزی که نباشم ...

 احمد شاملو

[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:8 ] [ شاهین کارخانه ]
کاش یک تکه سنگ بودم.یک تکه چوب.مشتی خاک.کاش دل ام از سنگ بود.کاش اصلاً دل نداشتم.کاش اصلاً نبودم.

 کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد.

[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:5 ] [ شاهین کارخانه ]
دوست کیست؟!

 دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست برادر، خواهر، پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد دوستی انتخاب است...
 انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود..

 با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم و اگر مدتی بعدتر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم......

 با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ی ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم: امشب نیا حوصله ندارم با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم.....

 می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم می توانیم دعوا کنیم می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است...

 اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم: پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم: حرف نزن فقط بیا و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم ...

 با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم.

 سروش صحت

[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:4 ] [ شاهین کارخانه ]
تمامی روزها یک روزند،
 تکه تکه میان شبی بی پایان ...

 شمس لنگرودی

[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:2 ] [ شاهین کارخانه ]


این رمان ماجرای زندگی جوانی‌‌ست که در نوعی بحران هویت به‌سر می‌برد. او نمی‌داند کیست و کجاست و مهم‌تر این‌که چرا هست. در برهه‌ای دست به‌خودکشی می‌زند و مابقی زندگی‌اش را نیز به ‌فکر‌کردن به این اشتباه تباه می‌کند. او نمی‌دانسته چرا زنده است و دست به‌خودکشی زده و بعد از این خودکشی ناموفق هر‌چه فکر می‌کند نمی‌داند چرا چنین کرده. نخستین رمان «آراز بارسقیان» تمرکزی‌ست روی پوچی و سرخوردگی نسل جوان ایران امروز.

 

[ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱ ] [ 18:29 ] [ شاهین کارخانه ]
-او : شاهین                                             (3:35 نیمه شب)

-من : بله                                                 (3:35)

-او : به کی؟                                             (3:36)

-من: چی؟                                               (3:37)

-او : اس ام اس                                         (3:37)

-من : گیج خوابم                                        (3:38)

-او : نخواب                                               (3:45)

-من : چرا؟                                               (3:47)

-او : همین جوری                                       (3:47)

.

.

.

-او : شب بخیر                                         (3:54)


[ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱ ] [ 17:55 ] [ شاهین کارخانه ]
من عاشقانه دوستش دارم.
 و او عاقلانه طردم مي كند
 منطق او حتي از حماقت من هم احمقانه تر است

 احمد شاملو

[ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱ ] [ 15:22 ] [ شاهین کارخانه ]

... امروز همه ی فامیل پدری جمع شدن خونه ی عمه مهین، دور هم خوشن، میگن...می خندن... اما من تنها تو خونه نشستم، تنهام و تنهایی رو خیلی هم دوست ندارم اما، تنهایی رو به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح میدم...

[ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:25 ] [ شاهین کارخانه ]
حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی. آدم‌هایی یافت می‌شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می‌رویاند!....... جای خالی سلوچ / محمود دولت آبادی

[ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:20 ] [ شاهین کارخانه ]
امروز قرار است مثل خر تا بوق سگ بیکار باشم ...

4 سال هر کی ازم می پرسید چی کاره ای؟ بدون لکنت می گفتم دانشجوام! بعدش دلم می خواست بپرسه که چی می خونی؟ تا با غرور بگم مکانیک! اما الان چی بگم؟ اگه یکی بپرسه به چی مشغولی چی بگم؟ واقعا الان من به چی مشغولم؟ یعنی الان سربارم؟ علافم؟ بیکارم الان؟ 

یعنی چی الان؟

[ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:57 ] [ شاهین کارخانه ]
با آدم ضعیف تر از خودتون تا حالا پینگ پونگ بازی کرده اید؟
 منظورم اینایی هستن که تازه راکت بدست شده اند و چند ساعتی مربی داشته اند و تازه از استایل والیبال اومده اند تو تنیس روی میز (با راکت اسبک میزنند)
 خیلی عجیبه که اینها چون بد بازی میکنند ، نمیتونی ببریشون و اصلا هم مهم نیست مهارتت ! طرف عملا یه بازی دیگه میکنه و توهم زده که پینگ پونگ داره بازی میکنه
 من و تو هم عملا تو این توهم وقتمون حروم میشه واتفاق بدتر اینه که وقتی با یه آدم حسابی میشینی پای بازی میبینی مهارتت خیلی کم شده و طول میکشه تا برسی به سطح بازی اصلی خودت!
 اینها را نوشتم تا حرف اصلیم را بگم :
 وقتی با یه آدم کم فهم معاشرت میکنی یا آدمی که خودش را به نفهمی میزنه وقتی با یه آدم خاله زنک دم به دم میشی وقتی با آدم احمق دمخور میشی که قضاوتهای عجیب غریب و خرافی داره و تحملش میکنی ، وقتی با یه آدم روبرو میشی که دغدغه هایش مسکن ورستوران و لباس برند و....دیگه انتظار نداشته باش که از حروم شدن وقتت غصه بخوری
 از درجا زدنت هم خجالت نمیکشی از تجمع برنامههای نصفه عمل شده و کارهای نیمه تمامت هم ککت نمیگزه، از نخواندن آخرین مقاله تخصصی رشته ات بهت بر نمیخوره،
 یا ندیدن فلان دانشمند و بلد نبودن مفاهیم بلند حافظ و مولوی و .... دردت نمیاره

داری بی غیرت میشی عزیزم به مردنت ادامه بده یا مثل یه بزرگمرد از این وضعیت بیا بیرون و نذار زنده به گور بشی و بشی یه مرده متحرک.

[ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱ ] [ 13:1 ] [ شاهین کارخانه ]

یک وقت هایی در زندگی می رسد که باید دستت را بزنی زیر چانه ات و جریان زندگی ات را فقط تماشا کنی...

[ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱ ] [ 12:1 ] [ شاهین کارخانه ]
روباه بسیار چیزها می داند. اما خارپشت یک چیز بزرگ می داند.
[ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۱ ] [ 11:45 ] [ شاهین کارخانه ]
زمانی به یادم خواهی افتاد که

چند برگ زرد بیشتر

بر شاخه ای که از سرما می لرزد نمانده است

شاخه ای که پیش از این جایگاه پرندگان خوش آواز بود.

 

شکسپیر

[ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۱ ] [ 11:44 ] [ شاهین کارخانه ]
امروز پنجشنبه ست ... از پنجشنبه ها می ترسم ...

همیشه در پنجشنبه های من اتفاق خاصی نمی افتد. همه چیز آرام است. خسته نیستم٬ و به کارهای مورد علاقه ام می پردازم. 

اما

اما عجیب می ترسم ... از نبودنت ... از پنجشنبه های شلوغ ... از بازار شلوغ ... و از تو ...

تو کنارم نیستی و من پنجشنبه ها تنها تر از همیشه ام ... 

بله امروز از همیشه تنها ترم ... روزهای آخری است که در سنندجم ... دانشگاه و حکایتش تمام شد... دانشگاهی که به قول معروف٬ توش خودمون رو کشته و بیرونش مردم رو .

قصه من و تنهایی٬ قصه تکراری زندگی من است٬

 مثل قصه ترس من از پنجشنبه ها.  

[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 21:4 ] [ شاهین کارخانه ]

یکم‌ـ نمایش‌نامه‌ی «روز حسین» در پاییز سال 1388، نوشته و تمرین شد. آخرین سه‌گانه از نمایش‌نامه‌هایی با موضوع قیام کربلا. دو نمایش‌نامه‌ی ديگر، یعنی «پل» و «اسب‌ها؛ سال 59 هجری شمسی»، پیش از این در تالار چهارسو و تالار اصلی مجموعه‌ی تئاترشهر به صحنه رفته بود. نمایش‌نامه‌ی «پل» توسط دفتر نمایش‌نامه‌های مذهبی مرکز هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسید و نمایش‌نامه‌ی «اسب‌ها؛ سال 59 هجری شمسی» در نوبت چاپ قرار داشت. قصد داشتم همزمان با اجرای عمومی این نمایش، نمایش‌نامه هم آماده‌ی پخش و توزیع شود، تجربه‌ای که پیش از این با چاپ نمایش‌نامه‌های «مصاحبه» و «خروس» محقّق شده بود و امکان دسترسی مخاطبان نمایش را به متن اصلی فراهم می ساخت.

دوم‌ـ نمایش «روز حسین» هرگز اجرا نشد.

سوم‌ـ زمانی سپری شد تا به این نتیجه رسیدم چاپ این نمایش‌نامه، در صورت عدم اجرای آن، ضروری به نظر نمی‌رسد. طی تماسی تلفنی از مسئولان محترم نشرچشمه خواستم از چاپ نمایش‌نامه‌ی «روز حسین» صرف‌نظر کنند و آنان نیز به من اعلام کردند طی نامه‌ای به اداره‌ی کتاب، خواستار عودت اثر به ناشر شده‌اند.

چهارم‌ـ «روز حسین»، هفتمین نمایش‌نامه‌ی من با موضوع «مذهب، تاریخ و اسطوره» است. نمایش‌نامه‌های پیشین «امیر»، «پل»، «اسب‌ها، سال 59 هجری شمسی»، «مسافران»، «مجلس شمرکشی» و «عشقه»، همه جز یکی در تئاتر شهر و تالار وحدت به صحنه رفته‌اند. تمرین نمایش‌نامه‌ی «امیر»، به دلایل اجرايي نیمه‌تمام ماند.

پنجم‌ـ آقای حسن کیائیان و نشر محترم چشمه، در این واقعه کوچک‌ترین گناهی نداشته و ندارند. با توجه به تجربه‌های نمایشی و ادبی یک نمایش‌نامه‌نویس، این حسن ظن را داشته‌اند که نمایش‌نامه‌ای از او را شایسته‌ی چاپ در انتشارات وزین خویش بدانند. بابت این گرفتاری و لطماتی که از سوی نمایش‌نامه‌ی «روز حسین» به ایشان وارد آمده عمیقاً و از ته دل اندوهگینم. امیدوارم مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به گناه آهنگر بلخی، گردن مسگر شوشتری را نشانه نروند.

ششم‌ـ یک سالی است که مشغول تحقیق و پژوهش برای نوشتن نمایش‌نامه‌ی «صدّام» هستم و گمان می‌کنم، برای تکمیل تحقیقاتم به زمانی بیش از این نیاز دارم. در طول پژوهش‌هایم به دورنمایی دست یافته‌ام از خون‌ریزترین حاکم مستبد همه‌ی دوران‌ها. امّا در طی نگارش نمایش‌نامه با خود عهد بسته‌ام کوچک‌ترین توهینی به این شخصیت و همفکرانش روا ندارم و بی‌هیچ داوری به نوشتن یافته‌هایم بنشینم. در مورد پرسوناژی صحبت می‌کنم که نیم‌میلیون از مردان و زنان سرزمینم را به خاک‌وخون کشاند، و به همین اندازه مجروح و معلول و اسیر و مفقودالاثر، ارمغان هشت سال جنگی بود که بر ما تحمیل کرد. از تعداد آوارگان عدد صحیحی در دست نیست، همین‌طور میزان فجایع نسل‌کشی و استفاده از سلاح‌های شیمیایی. ارقامی که از خسارات اقتصادی حکایت می‌کنند بهت‌آور و حیرت‌انگیزند. و خسارات اجتماعی در حساب نمی‌گنجند. با همه‌ی این‌ها، نمایش‌نامه‌ی طولانی «صدّام» را می‌نویسم ــ با زمان تقریبی چهار ساعت ــ بی‌هیچ پرخاش و توهین و اسائه‌ی ادبی. اساساً من نمایش‌نامه‌نویس شدم تا به کسی توهین نکنم. پس چگونه ممکن است... بگذریم.

در همه‌ی آن‌چه که درباره‌ی قیام کربلا نوشته‌ام، مردی را ستوده‌ام که به همراه خانواده و یارانش، زندگی را دوست داشتند، امّا آن را به هر قیمتی نمی‌خواستند. پس ایستادگی کردند تا آیندگان روزگار بهتری داشته باشند.

هفتم‌ـ با این‌همه، اگر «روز حسین» و دیگر نمایش‌نامه‌های من، کس یا کسانی را آزرده، خاطری را مکدّر کرده و دلی را پریشان، رنجشی را فراهم آورده و سوء‌تفاهمی را سبب شده بسیار متاًسفم. به پادافره این گناه، از طریق این روزنامه‌ی محترم سوگند یاد می‌کنم دیگر هرگز، هرگز، هرگز نمایش‌نامه‌هایی با موضوع «مذهب، تاریخ و اسطوره» ننویسم. تا دیگر هرگز، هرگز، هرگز آب این چشمه گل‌آلود نشود.

هشتم‌ـ آرزو می‌کنم مشکل آقای حسن کیائیان عزیز ــ که هرگز این افتخار را نداشتم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم ــ و نشر محترم چشمه به‌زودی حل شود. من در گوشه‌ي ديگري از اين جهان نشسته‌ام و ماستم را مي‌خورم. حيف است گروه عظيمي از مردم ما که کتاب‌خواني را با نشرچشمه آغاز کرده‌اند از اين نعمت بي‌نصيب بمانند. اميدوارم نشرچشمه بماند... براي هميشه. امیدوارم.

 

[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 19:35 ] [ شاهین کارخانه ]
به حرفت ایمان آوردم دکتر امانی

 که می گفتی عشق هم از قوانین ترمودینامیکی پیروی می کند.

[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ 19:21 ] [ شاهین کارخانه ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

درآی و بنشین و این کلمه را باش که این کلمه با تو کارها دارد. (اسرارالتوحید)
برچسب‌ها وب
الف (7)
mmc (1)
شرق (1)
بو (1)
نقد (1)
لینک های مفید


امکانات وب