ژورنالیست جوان
وبنوشت شاهین کارخانه
قالب وبلاگ
لینک های مفید

یادداشت امروز من در ستون پارتیزان روزنامه بهار را اینجا بازنشر می کنم:


  • نسل کوله‌پشتی
  • شاهین کارخانه

  • ما نسل کوله‌پشتی هستیم. چندان به سن‌وسال ربطی ندارد. بار و بندیل ضروریمان را در بقچه‌ای می‌گذاریم و آن را همواره با خود می‌کشیم و برای حمل چه وسیله‌ای سهل‌تر از کوله‌پشتی! ما اهل ماندن نیستیم. ما راحت‌طلبیم. ما دیگر سامسونت دست نمی‌گیریم. بی‌ثباتی و ویلانی ما بیشتر از آن است که به بازو و ساعد و مچمان زحمت بدهیم و ضایعات استخوانی را به تن بخریم. زندگیمان را انداخته‌ایم کولمان. بی‌درد و دیلاق. چون می‌دانیم اهل ماندن نیستیم. نه با کسی. نه در جایی. نه برای چیزی.
    نسل کوله‌پشتی به اصالت اعتقاد چندانی ندارد. نسل جنس چینی است. ارزان می‌خرد و به قدر قیمت استفاده می‌کند. محض همین چند روز. از بی‌جانی و بی‌بتگی جنس هم باخبر است. اما چه باک. ارزان است. زهوارش که در رفت به ثمن بخس باز می‌خرد...
    کسی از فردا چه خبر دارد؟ چو فردا رسد فکر فردا کنیم. نسل کوله‌پشتی، نسل خریدهای موقتی، نسل هرچیز موقتی است.
    جامعه‌ای با نسل کوله‌پشتی، یک خطر بالفعل است. می‌دانم چه می‌گویم، بالفعل و بالقوه را خلط نکرده‌ام. در چنان جامعه‌ای جای چیزی به نام مرام به شدت خالی است. مرام به گمانم یعنی مسلک فردی هرکس. یعنی این‌که بشود از کسی توقعات مشخصی داشت. یعنی کسی به چیزهایی، به شیوه‌ای از اخلاق، به منشی، به خط‌کشی‌ها و قواعدی، به هر شکلی که هستند و از هر نوعی که هستند پایبند باشد.
    اما ما نسل کوله‌پشتی هستیم. خودتان حساب کار دستتان بیاید.





برچسب‌ها: بهار
[ شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ ] [ 11:58 ] [ شاهین کارخانه ]

در ستون ذهن زیبای روزنامه بهار (امروز پنجشنبه 17 اسفند 91) یادداشتی نوشتم با عنوان "تاثیرپذیری از محیط".

ضمن تشکر از شورای سردبیری روزنامه بهار، یادداشتم را در اینجا بازنشر میکنم:


  • تاثیرپذیری از محیط
  • شاهین کارخانه

  • بیشتر مردم از احتیاج به همرنگ بودن که در ایشان وجود دارد، آگاه نیستند. آنان در این پندار به سر می‌برند که طبق عقاید و تمایلات خود رفتار می‌کنند. گمان می‌کنند که با دیگران فرق دارند و بر اثر تفکر شخصی به عقایدی رسیده‌اند که مختص خودشان است. در صورتی که عقاید آن‌ها واقعا همان است که اکثریت از آن پیروی می‌کنند. (بخشی از کتاب هنر عشق ورزیدن اثر اریک فروم)
    به احتمال زیاد در تجربیات شخصی خودمان با این مورد مواجه شده‌‌ایم. یا این‌که در رفتار و گفتار دیگران به آن برخورده‌ایم؛ احساسی که به نظر می‌رسد، کم یا زیاد، در همه‌ افراد وجود دارد.
    این‌که گفته می‌شود: ما درست فکر می‌کنیم؛ ما از هیچ گروه دیگری تاثیر نپذیرفته‌ایم و دیگران اشتباه فکر می‌کنند.
    تاثیرپذیری از محیط می‌تواند آگاهانه یا به صورت ناخودآگاه باشد. در این مقایسه، انتخاب درست، تاثیرپذیری آگاهانه است و تاثیرپذیری آگاهانه از طریق «تفکر انتقادی» میسر خواهد بود. تفکر انتقادی به این معنی که هر موردی را که محیط به ما ارائه می‌دهد، بدون دلیل نپذیریم یا در برابر محیط تسلیم محض نباشیم.
    با وجود این تفکر، حتی فرد در محیطی عاری از تنوع افکار و آرا هم می‌تواند برخوردی منطقی‌تر و اثرپذیری مناسب و مثبت داشته باشد.
    حالت دیگر زمانی است که این نوع تفکر وجود دارد و نوع محیط نیز آزاد و متنوع از نظر افکار و عقاید باشد. در این صورت فرد فرصت بیشتری خواهد داشت تا از بین انواع مختلف و با تجزیه و تحلیل آن‌ها به بهترین سطح اعتقادی و تفکر دست یابد.
    در صورت نبودن تفکر انتقادی شرایط به گونه‌ای دیگر است. در این مورد، در صورتی که فرد در محیط تک‌صدایی و بدون تنوع افکار باشد، به آسانی همه‌ آن چیزی را که محیط به او ارائه می‌دهد، می‌پذیرد و آن را حقیقت می‌داند.
    این حالت بدترین شکل ممکن است، که در آن شخص مورد نظر نه افکار مختلف را شناخته است و نه توانایی ایستادگی و سرکشی در مقابل تحمیل محیط را دارد و در این زمان است که تعصب نسبت به آن فکر شکل می‌گیرد.
    مورد دیگری که می‌تواند مورد بحث قرار گیرد، درخصوص افرادی است که فاقد تفکر انتقادی هستند و در محیط آزاد و با تنوع افکار قرار می‌گیرند. در این مورد فرد با مواجه شدن با تفکرات مختلف، به نوعی سردرگمی دچار می‌شود.
    نظرات مختلف و گاه متضادی وجود دارد که فرد با آن روبه‌رو شده است و امکان ‌پذیرش همه‌ آن‌ها وجود ندارد. در این هنگام فرد به گمان خود میانه‌روی را انتخاب می‌کند، اما این میانه‌روی پیروی از سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» است.
    این شخص به دلیل عدم دستیابی به یک فکر منسجم و واحد، به قبول کردن دست و پا شکسته و موردی از عقاید مختلف رو می‌آورد و هیچ‌گاه جسارت نزدیک شدن به یکی از تفکرات یا رد کردن کامل آن را نخواهد داشت.
    در مجموع این سخن که ما طبق عقاید و تمایلات خود رفتار می‌کنیم و با دیگران تفاوت داریم و براساس تفکر شخصی به عقایدمان رسیده‌ایم، نمی‌تواند درست باشد، چراکه به هر شکل، تاثیرپذیری از محیط وجود خواهد داشت و در واقع ما تنها می‌توانیم با استفاده از روش تفکر انتقادی و همچنین شناخت عقاید و تفکرات مختلف، به بهترین حالت از این اثرپذیری برسیم. در غیراین صورت نوع برخورد ما، یا متعصبانه خواهد بود یا نوعی حرکت بینابینی گذرا و ناپایدار که هیچ یک از این دو نمی‌تواند مفید باشد.



برچسب‌ها: بهار
[ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ ] [ 10:38 ] [ شاهین کارخانه ]

امروز یادداشتی از من در روزنامه بهار به چاپ رسید که در زیر میبینید:

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/12/15/1

  • حال ناخوش
  • شاهین کارخانه

  • فرقی نمی‌کند عاطفی باشد یا کاری، تفاوتی ندارد درسی باشد یا خانوادگی، اگر ماندگار شود دیگر جایی نمی‌رود. می‌ماند و توی خلق و خو و رفتارت جا خوش می‌کند. آن وقت یکهو چشم باز می‌کنی و می‌بینی یک سال گذشته اما هنوز از جایت بلند نشده‌ای. هنوز ضربه‌ای را که خورده‌ای، حل نکرده‌ای و به جایش دست روی دست گذاشته‌ای تا خود به خود حل شود. نه حسی از آن عصبیت برجا مانده و نه حتی جایی برای ابراز احساسات. یکهو می‌بینی به جای آن‌که زندگی‌ات روی نوار موفقیت باشد، روز به روز در حال
    از دست دادنی! از دست دادن شادمانی و لحظه‌های خوب دور هم بودن و بگو و بخند. یک روز از خواب بلند می‌شوی و یادت می‌افتد که چندین و چند سال پیش، در چنین روزی بود که حال ناخوش بر تو غلبه کرد و باورت نمی‌شود که این همه روز را در عزای یک اتفاق بد گذرانده باشی. باورت نمی‌شود. اما واقعیت ثبت‌شده در تقویم زندگی‌ات، تو را به جایی می‌برد که راه فراری از آن نیست. فقط می‌دانی که دیگر خودت نیستی. خودت نیستی با بی‌پروایی‌های همیشگی‌ات، با سرخوشی‌های همیشگی‌ات و با بی‌خیالی‌ها و روزمرگی‌های همیشگی‌ات.
    یادت می‌آید که یک روزی، وقتی کسی حال رفقایت را از تو می‌پرسید، شوخی یا جدی، جواب می‌دادی: «من حال و روزم از همه‌شان بهتر است!» حالا دیگر حتی آدمی نیستی که شوخی کنی، چه برسد به این‌که شوخی‌هایت دیگران را هم بخنداند. دیگر آدمی نیستی که پشتکار به خرج بدهد، با دیگران معاشرت کند، که روزی ‌هزار بار تلفنش زنگ بخورد یا با دوستانش خلوت کند تا برای چند لحظه هم که شده، حالشان بهتر شود.
    یک روز ساده است. از خواب بیدار می‌شوی و باورت نمی‌شود که این قدر تغییر کرده باشی. باورت نمی‌شود که آدم‌ها تو را تحمل می‌کنند، نه آن‌که همراهت باشند. چشم که باز می‌کنی، می‌بینی حتی عادت نان و پنیر و گردو و فندق خوردن را هم نداری و حوصله‌ای هم برایت نمانده تا یک طعم و مزه نو یا یک اتفاق تازه را امتحان کنی. این بی‌حوصلگی‌ها اما یک روزی کار دستت می‌دهند. یک روز ساده که انگار شبیه به همه روزهای تقویم است اما واقعیتش آزار می‌دهد آدم را! از خواب بیدار می‌شوی و به دور و برت نگاه می‌کنی و احساس غریبگی سر تا پایت را می‌گیرد و نمی‌دانی که تو پیش نرفته‌ای، فرو رفته‌ای و انگار هیچ‌کسی نمی‌تواند کمکت کند جز خود خودت! تا از چنبره این حس‌های ناگوار بیرون بیایی.
    می‌دانی که فقط یک روز ساده از تقویم است که می‌بینی روی دو پا ایستاده‌ای اما زاویه نگاهت نسبت به اتفاقات اطرافت، مثل همیشه نیست. تو همچنان نفس می‌کشی، کنار آدم‌ها راه می‌روی و زندگی می‌کنی اما مثل همیشه‌ات نیستی. اگر یک روز ساده، از خواب بیدار شدی و دیدی که غریبه‌ای، دیدی که حرفی برای گفتن نداری و حوصله‌ای برای جر و بحث، بدان که تو به همان واقعیت تقویم رسیده‌ای و یک ماجرای حل‌نشده، گوشه ذهنت جا خوش کرده. یک چیزی مثل غده سرطانی که هرچقدر برای درمانش دیرتر دست به کار شوی، احتمال ویرانی‌ات بیشتر است.



http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/12/15/1


برچسب‌ها: بهار, عاشقانه ها
[ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ ] [ 11:16 ] [ شاهین کارخانه ]

امروز یادداشتی از من در روزنامه بهار به چاپ رسید که در زیر میبینید. این هم لینک روزنامه:

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/12/07/1



  • دلم تنگ شده است
  • شاهین کارخانه

  • پدربزرگ آن‌قدر مهربان بود که وقتی از مستراح گوشه حیاط خانه قدیمی‌شان بیرون می‌آمد یک‌بار دیگر آفتابه را پر می‌کرد که نفر بعدی راحت باشد...
    او را آقا صدا می‌زدیم. دلم برای صبح‌های خانه‌شان تنگ شده. صبح‌هایی که به او می‌گفتم خواب گیلاس دیده‌ام، او مرا به کوچه امامزاده می‌برد (آن طرف راسته بازار) و برایم گیلاس می‌خرید. برای من که در سرزمین گرمسیر زندگی می‌کردم تابستان‌های کنگاور خنکی لذت‌بخشی داشت. دلم برای متین تنگ شده... وقت‌هایی که از آبادان می‌آمدند کنگاور از سردی آب لوله‌کشی حیاط تعجب می‌کرد!
    جرات نمی‌کنم به خانه مادربزرگ بروم. او حالا تنهاست. نوه‌ها هر کدام در گوشه‌ای از ایران سرگردانند؛ مثل خود من. دلم حتی برای بوی سیگار دایی ممد هم تنگ شده!



برچسب‌ها: بهار, شاهین کارخانه
[ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱ ] [ 12:7 ] [ شاهین کارخانه ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

درآی و بنشین و این کلمه را باش که این کلمه با تو کارها دارد. (اسرارالتوحید)
برچسب‌ها وب
الف (7)
mmc (1)
شرق (1)
بو (1)
نقد (1)
لینک های مفید


امکانات وب