ژورنالیست جوان
وبنوشت شاهین کارخانه
قالب وبلاگ
لینک های مفید

بیا وداع کنیم
اگر بنا باشد کسی از ما بماند، همان به که تو بمانی،
کینه‌ی تو به کار این دنیا بیش‌تر می‌آید تا عشق من!

کلیدر
محمود دولت‌آبادی

[ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 11:41 ] [ شاهین کارخانه ]

دومین کتاب از مجموعه «پرسه در حوالی داستان امروز» شامل ۱۸ داستان از ۱۸ داستان نویس است که زیر نظر حسین سناپور منتشر شده است. داستان های «پرسه» دوم هم مانند «پرسه» اول متنوع اند و از آنِ کسانی هستند که در شرایط تجربی متفاوتی چه به لحاظ دهه های عمر و چه به لحاظ منطقه جغرافیایی، زیسته اند و دیدگاه های ناگزیر متفاوتی دارند. برخی داستان های مجموعه اخیر عبارتند از: برنده (زهرا مهدوی)، شبی در ونیز (مرضیه جوکار)، سایه خالی (نسرین اسدی)، آمده بودی برای مردن (علی فاطمی)، سنگر (نسیت مرعشی)، کوتوله شال قرم (مهدیه مطهر)، روزی روزگاری سه قطره خون (حکمت الله بابایی)، سینه خالی بهادر (مریم ایلخان)، مردمک سرخ (رزیتا بهزادی) و یک نام (لاله امینی پور) و ترجیح می دهم بمیرم (احسان اسکندری)نسترن را چه کسی خواهد کاشت؟ (فرزانه راجی)، این روزها که می گذرند (حامد قارونی)، بویی که با آن زندگی می کنم (نگار کماسی)، صداهایی همین نزدیکی (محسن عباسی)، سهمِ آب (ناهید قادری حاجی آبادی)، عروسی دختری که دوستش داشتی (بهمن طالبی نژاد)، ن.د (بابک زمانی)، عنوان دیگر داستان های این کتاب است.


مشخصات کتاب

نام کتاب:

پرسه

عنوان فرعی:

در حوالی داستان امروز (۲)

موضوع:

مجموعه داستان کوتاه از نویسندگان مختلف

از مجموعه:

پرسه در حوالی داستان امروز ۲

پدید آورنده

حسین سناپور (گردآوری)،

ناشر:

تجربه

تعداد صفحه:

۲۰۰

چاپ:

اول ۱۳۹۱

[ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 16:0 ] [ شاهین کارخانه ]

  • ناصر پوررضاکریم‌سرا*

  • دروغ و دروغ‌گفتن در فرهنگ ایرانی اسلامی ما همواره مورد نکوهش قرار گرفته است، فرهنگ دهخدا دروغ را «سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، مقابل راست و صدق» تعریف کرده و در آثار بزرگان ادبیات ایران همچون جامی، حافظ، سعدی، سنایی، فرخی، کاشی، مولوی، ناصر خسرو و نظامی تبلور یافته است. بچه که بودیم، شنیده بودیم دروغگو دشمن خداست. بزرگ که شدیم تعریفمان از دروغ و دروغگویی تغییر کرد و برای خودمان فرهنگ لغت جدیدی ساختیم و برای معنی دروغگویی در شرایط خاص تعریفی خاصی ارائه دادیم. امروزه در جامعه دروغ را می‌توان پدیده‌ای چند‌منظوره در نظر گرفت که با زندگی روزمره آمیخته و قرین شده است. بسیار شنیده‌ایم «اگر دروغ نمی‌گفت، خون به پا می‌شد؛» انگار در این شرایط دروغگو فردی خیرخواه و دروغگویی واجب بوده است. و بر دروغ، جامه مصلحت می‌پوشانند. سوال اساسی این است: چرا با وجود منفور بودن دروغ و دروغگویی در فرهنگ ایرانی اسلامی همچنان شاهد رواج این پدیده نابود‌کننده اخلاق در جامعه هستیم. به سخن دیگر امروزه مردم دچار دوگانگی شده‌اند؛ از یک سو در زندگی فردی دروغ را امری مذموم می‌شمارند و از سوی دیگر در حیات اجتماعی این مهم را از یاد برده‌اند. در نکوهش دروغ همه ادیان سخن رانده‌اند، از جمله دین مبین اسلام این امر را مترادف با سلب ایمان از دروغگو دانسته است: «اِنَّما یفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لا‌یومِنُون» (تنها کسانی دروغ‏پردازی می‌کنند که به آیات خدا ایمان ندارند).در فرهنگ ایرانی ما هم به پرهیز از دروغگویی توجه ویژه‌ای شده است. نمونه بارز منفور بودن دروغگویی اثر لوحه‌ای دعای داریوش کبیر در تخت جمشید است که به خط میخی و به این معنا برای ما باقی مانده است: «خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ محفوظ دارد.» آنچه از این گفتار بر می‌آید نشان از آن دارد که دشمن، خشکسالی و دروغ اضلاع مثلثی را تشکیل می‌دهند که باعث نابودی یک کشور می‌شوند. اگر دشمنان با سلاح به ما حمله می‌کنند، اگر خشکسالی باعث قحطی در یک کشور می‌شود، دروغ جامعه را از درون متلاشی می‌کند. امروزه ما به خودمان هم دروغ می‌گوییم و در این شرایط تزویر، فرزند ناخلف این آفت جامعه‌سوز هم رشد می‌کند. دروغ بر دو حوزه فردی و اجتماعی اثرات غیرقابل کتمانی بر جا می‌گذارد، دروغ شأن و منزلت فرد دروغگو را نزد دیگران کم‌رنگ می‌کند و موجب انزوا و قطع ارتباط با دوستان و عامل کینه و دشمنی می‌شود. از سوی دیگر در دهه‌های اخیر با گسترش شهرنشینی و افزایش فعالیت‌های اجتماعی، هیچ فردی نمی‌تواند جدا از محیط اجتماعی باشد که در آن زندگی می‌کند، پس همه ناگزیر به تعامل با یکدیگرند، میزان و نحوه تعاملات برگرفته از ذهنیت ما از فرد مقابل است، اگر گفته‌ها و عملکرد فرد مقابل را صادق قلمداد کنیم، خود به خود باعث شکل‌گیری و تقویت اعتماد بین ما و او خواهد شد و بالعکس آن بی‌اعتمادی ما به فرد مورد نظر را به دنبال خواهد داشت. اگر فرد در محیط اجتماعی خود اعتماد دیگران را کسب کند، این امر باعث تسهیل روابط او در فضای اجتماعی می‌شود. از مهم‌ترین آثار دروغگویی در حوزه اجتماعی، گسترش بی‌اعتمادی در سطح جامعه است. افزایش دروغ در میان شهروندان یک جامعه، باعث سلب اعتماد شده و شهروندان در تعامل با هم نمی‌توانند به گفتارهای یکدیگر اعتماد کنند. در حوزه اجتماعی اعتماد به انسجام و همبستگی در فضای اجتماعی کمک کرده و تسهیل‌کننده میزان مشارکت شهروندان در امور گوناگون است. اعتماد علاوه بر آن‌که یک امر درونی و فردی است، یک واقعیت و محصول اجتماعی نیز هست. جامعه‌ای که در آن اعتماد رنگ ببازد، روی توسعه و پیشرفت را نخواهد دید. اعتماد اجتماعی پیش‌شرط رشد اقتصادی، افزایش بازده و رونق اقتصادی است. حال سوال اساسی این است که با وجود همه آثاری که دروغ برای فرد و جامعه به دنبال دارد، چرا شاهد رواج دروغ در جامعه هستیم؟ آیا می‌توان دروغ را ثمره ترس دانست و بر این باور بود که مردم همیشه و برای حفظ و بقای خود از ترس، دروغ‌ می‌گویند و این دروغگویی در تمامی ابعاد زندگی آن‌ها رسوخ کرده است؟ اگر این فرض را بپذیریم که منشاء دروغ، ترس است و از آن رو که ترس از جهل سرچشمه می‌گیرد، برای غلبه بر ترس باید به جنگ جهل رفت.


  • * کارشناس ارشد جامعه‌شناسی


منبع: بهار  http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/11/26/1

[ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 14:29 ] [ شاهین کارخانه ]
  • براساس آمار به دست آمده از یک مطالعه پژوهشی کاربران تلفن همراه در طول روز به طور متوسط 150 بار گوشی خود را چک می کنند. نگاه کردن به تلفن همراه نخستین و همچنین آخرین کاری است که بسیاری از مردم در طول روز انجام می دهند.
    البته این میزان از مراجعه به گوشی تلفن همراه بی ارتباط با کاربرد ثانویه این وسیله به عنوان ساعت بیدارباش و هشدار نمی تواند باشد.
    همچنین در طول روز بسیاری افراد از تلفن همراه هوشمند خود برای چک کردن اینترنت و خواندن ای میل و همچنین برقراری تماس و ارسال پیامک استفاده می کنند اما این در اصل قضیه تغییری ایجاد نمی کند زیرا افرادی که از گوشی های دارای فناوری پایین استفاده می کنند نیز به طور مداوم تلفن خود را چک می کنند.
    براساس این تحقیق افراد روزانه 12 تماس تلفنی برقرار، دریافت یا از پاسخ به آن خودداری می کنند.آن ها همچنین 23 بار در روز پیامک می فرستند یا دریافت می کنند و 18 بار نیز ساعت تلفن همراه خود را چک می کنند.
    یک کاربر تلفن همراه روزانه به طور متوسط سه بار تلفن می زند و سه بار تماس تلفنی دریافت می کند. کاهش میزان متوسط این آمار به این دلیل است که در برخی از روزها افراد تماس های تلفنی کمتری دارند یا تلاش برای برقراری تماس به موفقیت منجر نمی شود.
    تعیین ساعت بیدارباش و هشدار، بازی کردن، تعویض زنگ تلفن و عکس گرفتن از جمله کارهایی هستند که یک کاربر تلفن همراه در کنار دیگر کاربردهای این فناوری به استفاده از آ نها می پردازد.


منبع: بهار

[ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 14:24 ] [ شاهین کارخانه ]
فیلم‌های فرهادی در کشورهای فرانسه‌زبان

این روزها دی‌وی‌دی فیلم «درباره الی...» در عرصه بین‌المللی عرضه شده است و در سایت‌های مختلف نقدهای متعددی درباره این فیلم نوشته می‌شود. هم‌زمان هم خبر اکران آخرین فیلم فرهادی با عنوان «گذشته» در بلژیک و هلند را ایسنا به نقل از IMDB، منتشر کرد. این فیلم قرار است نخستین اکران خود را در جشنواره کن داشته باشد و روز 15 می‌(25 اردیبهشت 92) در بلژیک و هشت آگوست (17 مرداد 92) در سینماهای هلند اکران خواهد شد. این فیلم 14‌میلیون دلاری در پاریس ساخته شده است.


منبع: بهار

[ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 12:12 ] [ شاهین کارخانه ]
  • روانشناسی زیبایی
  • حافظ باجُغلی *

  • افلاطون می‌گوید سه آرزوی هر انسان: سلامتی، ثروت و زیبایی است. روشنفکرانِ دیگر گاهی زیبایی ظاهری را بی‌اهمیت می‌دانند و ویژگی‌های دیگری را مهم تلقی می‌کنند؛ ولی در دنیای واقعی، زیبایی مهم است و تیر این فلسفه‌بافی‌ها معمولا به سنگ واقعیت می‌خورد. در زندگی روزمره وقتی با فرد جدیدی مواجه می‌شویم، همان زمانی که با خود فکر می‌کنیم آیا این فرد آشناست یا نه، جذابیت و زیبایی او را هم می‌سنجیم. جدا از بحث‌های فلسفی در مورد اصالت زیبایی، تاثیر‌گذاری چشمگیر آن در رفتار‌های انسانی غیرقابل انکار است. من در اینجا نتیجه چند مطالعه روانشناسی را مثال می‌زنم: مردم به افراد زیبا بیشتر اعتماد می‌کنند، از افراد زیبا کمتر درخواست کمک می‌شود (مثلا اگر در خیابان دنبال نشانی خاصی می‌گردیم، ترجیح می‌دهیم از افراد زیبا سوال نکنیم.) وقتی با افراد زیبا هم‌صحبت می‌شویم، نسبت به افراد با جذابیت کمتر، کمی دورتر از آن‌ها قرار می‌گیریم. افراد زیبا در بحث‌ها بهتر می‌توانند نظر موافق دیگران را جلب کنند و بالاخره این شائبه در ذهن مردم وجود دارد که افراد زیبا در کارشان موفق‌تر هستند یا زندگی زناشویی بهتری دارند. هر چند این نمونه‌ها، نشانه‌هایی از خطاهای شناختی هستند ولی به علت کارکردهای بین فردی و اجتماعی، طبیعی است که مردم در جست‌وجوی زیباتر شدن باشند. به راستی ما ایرانی‌ها زیبایی را چگونه می‌بینیم و چگونه می‌دیدیم؟ درک فعلی ما از زیبایی تا چه حد تاثیر گرفته از معیار‌های فرهنگ غربی است؟ از آنجا که حافظ آینه‌دار بخش مهمی از فرهنگ ما است، بررسی غزلیاتش اطلاعات ارزشمندی در مورد پیشینه و ریشه‌های فرهنگی ما و البته در اینجا به صورت خاص، تلقی ما از زیبایی می‌دهد. برخی از واژگانی که حافظ در توصیف معشوق به کار می‌برد عبارتند از: سهی‌قد، سیه‌چشم، چشم‌مست، چشم‌شوخ، چشم‌شهلا، ماه‌سیما، لب‌لعل، خط و خال ملیح، موی دلکش، مژگان دراز و کمانخانه ابرو. با این حال حافظ عمیقا معتقد است که جمالِ شخص «چشم و زلف و عارض و خال» نیست بلکه‌هزار نکته در این کار و بار دلداری نهفته است. درک زیبایی‌شناسی حافظ از معیار‌های معمولی فراتر می‌رود. به عنوان مقایسه، وقتی شکسپیر از زیبایی صحبت می‌کند؛ از توصیف اجزای معشوق فراتر نمی‌رود. شکسپیر چیزی به نام «ادا»، «غمزه» یا «عشوه‌گری» نمی‌شناسد. درست است که حافظ لب معشوق را «شیرین» توصیف می‌کند ولی در جست‌وجوی «عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار است.» یا در جایی دیگر:
    ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم/ ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی
    حافظ از این هم فراتر می‌رود و به یک شکل فوق انتزاعی، در توصیف معشوق، تنها یک واژه به کار می‌برد که دربردارنده همه ویژگی‌های فوق است و آن واژه «آن» است. شاید غیرقابل ترجمه‌ترین واژه در دیوان حافظ همین «آن» باشد:
    شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد
    در فرهنگ ما «غمزه»، «عشوه»، «خماری چشم»، «پیچش مو» و «اشارت‌های ابرو» از خود این اجزا مهم‌تر است. رویکرد به زیبایی در فرهنگ ما بیشتر انتزاعی است تا این‌که عینی باشد. توصیف معشوق، تا این حد انتزاعی و عمیق در ادبیات جهان بی‌نظیر است. گویی حافظ اغراق نمی‌کند وقتی می‌گوید: «قدسیان گویی که شعرحافظ ازبر می‌کنند»!
    * روانپزشک


منتشر شده در روزنامه بهار (سه شنبه 18 بهمن 1391)

[ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 12:3 ] [ شاهین کارخانه ]

هادی خانیکی

تشییع سنگین و حزین دکتر حسن حبیبی از بنیاد ایران‌شناسی رویه دیگری از زندگی او بود؛ زمینه‌ای برای بازخوانی سطوح و سطوری از تاریخ انقلاب. همه آن‌ها که آمده بودند در جایی از سه ساحت زندگی او که به تعبیر خودش «جامعه، فرهنگ و سیاست» بود، ایامی را با او به سر کرده بودند. خواندن دکتر حبیبی در هر یک از این سه ساحت گفته‌ها و نا‌گفته‌های فراوان دارد. دکتر حبیبی کم‌تر خاطره گفت و از آن کم‌تر خاطرات نوشت، به رغم آن‌که گفتنی‌ها و شنیدنی‌های بسیار داشت. نسل فرهنگی و سیاسی ایران بیش‌تر او را در نخستین سال‌های دهه ۵۰ با ترجمه کتاب «دیالکتیک یا سیر جدالی در جامعه‌شناسی» گورویچ و «افضل‌الجهاد» عمار اوزگان شناخت.

اولی زمینه‌ای بود برای اندیشیدن درباره مسائل معرفتی روز در داخل و دومی ‌برانگیزاننده‌ای برای مبارزه سیاسی در خارج از کشور. البته نسل‌های پیش از این نیز به تعبیر خود او حسب حال یک دانشجوی کهنسال را در مبارزه‌های سیاسی ِ دهه‌های ۳۰ و ۴۰ دانشگاه تهران از یاد نبرده‌اند. حبیبی «حقوق‌دان- سیاست‌ورز» که از آستانه انقلاب با تدوین «نخستین پیش‌نویس قانون اساسی» و عضویت در شورای انقلاب شهرتی بیشتر یافت، سطح دیگری از حیات اجتماعی و سیاسی کسی است که از عرصه دانش و فرهنگ نیز غایب نشده است. پس از این حبیبی «سیاست‌مدار و دانشمند» را در صحنه‌های گوناگون اجرایی کشور می‌توان حاضر دید. حیات اجرایی او در سه قوه و حضور موثرش در همه دولت‌های پس از انقلاب- منهای دولت‌های نهم و دهم- داشته‌ها و دشواری‌های زندگی توامانِ «دانش‌ورانه و سیاست‌مدارانه» را در گذار‌های گوناگون این ایام نشان می‌دهد. دکتر حبیبی در جایگاه‌های حقوقی که داشت به حقوق اساسی مردم پایبند ماند و در هر جایگاه اجرایی که نشست حرمت و حق اصحاب اندیشه و علم را از یاد نبرد.

«دکتر حبیبی سیاست‌مدار و دانشمند» از این پس بیش‌تر چهره‌ای «دولت‌مرد» دارد اما با کارنامه درخشانی از اخلاق دولت‌مردی، یعنی فروتنی، ادب، مدارا و دوری از دروغ و ریا. او همواره اصرار داشت که دروغ نگوید حتی در آن‌جا که هر راستی را نمی‌توانست بگوید. از زندگی آمیخته به قدرت و ثروت و منزلت پیوسته فاصله می‌گرفت ولی در نزدیکی با نخبگان و فرودستان همیشه در کار کاهش فاصله‌ها بود.

زیستن در دنیای تو در توی سیاست، فرهنگ و دانش سخت است و جانکاه مگر آن‌که لطف خداوند سینه‌ها را گشاده‌تر کند و دیده‌ها را باز‌تر. به گمانم دکتر حبیبی توانست از این لطف خداوند به مدد سرمایه بزرگی که از ایمان و ادب داشت، برخوردار شود. درباره اندیشه و کار او می‌توان از زوایای گوناگون نوشت اما از این «ادب» او به آسانی نمی‌شود گذشت. شاید مناسب باشد که در سوگ او هم از زبان شیرین و قلم دلنشین دوست دیرین‌اش «گل‌آقا» در این‌باره برای او مرثیه‌ای بسازیم آن‌جا که کاریکاتور دکتر حبیبی به این سرمشق او مزین است که «ادبِ مرد به زِ دولت اوست» و چه کسی است که مشق‌های نا‌نوشته این ایام را باز نخوانده باشد که «ادبِ مرد به زِ دولت اوست».



منبع: روزنامه بهار

[ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 14:21 ] [ شاهین کارخانه ]

فقدان طبقات مستقل ویژگی جامعه ایران

دکتر همایون کاتوزیان در گفت وگو با روزنامه‌ی اعتماد، محسن آزموده؛ درباره نظریه استبداد تاریخی ایران

انتشار «ایران، جامعه کوتاه مدت و سه مقاله دیگر» با ترجمه عبدالله کوثری که گردآوری چهار مقاله از محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاددان و جامعه شناس نام آشنای ایرانی و استاد دانشگاه آکسفورد، است، انگیزه یی شد برای طرح پرسش هایی که در طول این سال ها و پس از انتشار آثار متعدد ایشان به فارسی و انگلیسی نزد برخی منتقدان درباره نظریه های ایشان پدید آمده است. البته مجال اندک روزنامه نه به طرح دقیق و صحیح پرسش ها (و احیانا رفع سوءتفاهم ها) اجازه می دهد و نه فرصت مناسبی است برای پاسخ کامل و مفصل آنها. تنها می تواند طرح پرسش کند و فتح بابی باشد برای علاقه مندان برای مطالعه بیشتر و بهتر. دکتر همایون کاتوزیان البته پرسش های ما را بی پاسخ نگذاشت اگرچه تاکید کرد که از آنها «راضی نیست»، زیرا «نمی توان حاصل بیش از ۵۰ سال کار را در چند سطر تحویل داد. از سوی دیگر پاسخ لازم و کافی به قدر یک کتاب کار می برد و تازه آخرش کتابی می شود همچون کتاب هایی که تاکنون نوشته ام.» به همین خاطر از من خواست تاکید کنم که: «خواندن کتاب هایم به ویژه «تضاد دولت و ملت» و «دولت و جامعه در ایران» برای درک دقیق نظریاتم واجب عینی است». امیدوارم این طرح موضوع فتح بابی باشد برای گفت وگویی عالمانه پیرامون اندیشه ها و نظرات ایشان.


برخی منتقدان معتقدند نظریه شما با عینکی شرق شناسانه به تاریخ ایران می نگرد. به تعبیر دیگر شما در بررسی ساختار دولت ایرانی و هنگامی که آن را به صفت استبداد منتسب می کنید، آن را با تاریخ تحولات دولت در غرب مورد بررسی قرار می دهید و این مفروض شرق شناسانه، ما را از درک ویژگی های منحصربه فرد تاریخ ایران بازمی دارد. گو اینکه با وام گیری مفاهیمی چون طبقه (مثلافئودالیسم در غرب) می کوشید تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی غرب را ملاک و معیاری برای روشن شدن وضعیت ما قرار دهید. ایشان در برابر معتقدند که طرح «عقب ماندگی ما» ناظر بر قبول «پیشرفتگی آنها» است، حال آنکه همه ما در یک زمان جهانی با یکدیگر «همزمان» هستیم و برای درک علمی تاریخ تحولات ایرانی، باید این «همزمانی رخدادها» را مد نظر قرار دهیم. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟
اول باید عرض کنم که اگر جسارت نباشد گفتن حرف هایی از این دست که تئوری بنده یا هر کس دیگری «شرق شناسانه»، «بورژوایی»، «لیبرال» و… است ضعف استدلال گوینده را می رساند که می خواهد با صرف انگ زدن نظریه یا نظریاتی مشحون از استدلال و شاهد و مثال و قیاس را که بر پایه علمی استوار است، به کلی نادیده بگیرد. بنده تمام درجات علمی ام در اقتصاد است و روش شناسی تاریخی، جامعه شناسی تاریخ و تاریخ ایران و اروپا (و نیز ادبیات قدیم و جدید) را پیش خود آموخته ام. آنچه بنده ارائه کرده ام نظریه تطبیقی برای شناخت واقع بینانه دولت و جامعه در ایران است. نظریات غربی درباره جامعه و تاریخ و… ادعای جهانشمولی دارند، یعنی غرب محورند و مدعی اینکه وجوه و ویژگی های تاریخی و اجتماعی کل جهان با غرب یکسان است و الگوهایی که بر مبنای تجربه اجتماعی و تاریخی غرب ساخته شده اند همه جا قابل اطلاقند. من نشان داده ام که این ادعا درست نیست و پذیرش آن از جانب خیلی از کشورها (به ویژه کشورهای جهان سوم) در قرون اخیر به آنان زیان فراوانی رسانده است و می رساند. مثال هایی که من از تاریخ و جامعه اروپا می زنم دقیقا برای این است که تفاوت تجربه ایران با آنها را نشان دهم و به شناختی واقع بینانه از جامعه و تاریخ ایران برسم. اگر من علاوه بر ایران، تاریخ و جامعه شناسی تاریخی اروپا را به دقت و در جزییات مطالعه نکرده و تفاوت های اساسی را نشان نداده بودم، آنگاه انتقاد پیشگان می پرسیدند «دلیلت چیست؟» بنده در چارچوب نظریه استبداد، جامعه کوتاه مدت و جز آن اصلاموضوع تجدد و عقب ماندگی را مطرح نکرده ام و این ایراد اساسا بی ربط است. اما حالاکه موضوع را مطرح کرده اند، عرض می کنم که ایران با کنگو نیز «همزمان» است اما این دلیل می شود که ایران از کنگو پیشرفته تر نباشد؟ در هر صورت تجدد و غیر آن پدیده هایی طبیعی نیستند بلکه اجتماعی و تاریخی اند و معنای آنها مطابق تعریف روشن می شود: اگر اروپا را پیشرفته بدانیم ایران کم توسعه است- وگرنه نیست.

شما در تحلیل تاریخ ایران، صفت استبدادی (به همراه برخی مفاهیمی مرتبط با آن از جمله کوتاه مدتی، کلنگی بودن، بی قانونی، چرخه استبداد-آشوب و…) را ویژگی اساسی و بنیادی دولت ایرانی می خوانید و در تحلیل برهه های گوناگون تاریخ ایران، از این ویژگی برای توصیف رابطه دولت و ملت بهره می گیرید. اگرچه این اندیشه بسان یک کلان نظریه می تواند دوره های مختلف تاریخی ایران را توضیح دهد (چنان که شما در آثار گوناگون تان به نحو موجهی نشان داده اید)، اما آیا فکر نمی کنید تاکید بیش از حد بر یک کلان نظریه برای توصیف همه برهه های تاریخ ایران و به تعبیری عامیانه تر با یک چوب راندن همه آنها، ما را از درک ویژگی انحصاری هر دوره غافل می کند؟ به دیگر سخن نظریه شما همچون چارچوبی برای درک کل تاریخ این سرزمین در نظر گرفته می شود، در حالی که به نظر می رسد تعمیم نظریه به سرتاسر تاریخ ایران ما موجب شود که نتوانیم برخی ویژگی های خاص هر دوره را نادیده بگیریم.
نظریات بنده فقط به دولت معطوف نیست و خیلی از وجوه آن از جمله کوتاه مدت بودن جامعه به کل اجتماع ربط می یابد. بنده نشان داده ام در طول تاریخ ایران دو ویژگی کاملامربوط به یکدیگر مشاهده می شود: یکی عدم قانونمندی دولت و روی دیگر آن، بی نظمی جامعه: دیگری عدم طبقات مستقل اجتماعی که اولی رویکردی حقوقی و دومی رویکردی جامعه شناختی در ارتباط با همان وضع حقوقی است. این به هیچ وجه نافی ویژگی ادوار گوناگون تاریخی نیست. مثلابدیهی است که ایران دوره کوروش کبیر با دوره بهرام گور و ایران دوره انوشیروان با دوره سلجوقی متفاوت بوده است. ترجمه کتاب اخیر بنده درباره کل تاریخ ایران- به عنوان «ایرانیان: ایران باستان، میانه و معاصر»- هم اکنون زیر چاپ است و اگر آن را بخوانید ملاحظه خواهید کرد که ویژگی های ادوار تاریخی در آن شرح داده و بحث و بررسی شده اند و این با استبدادی بودن دولت و جامعه در ایران کمترین تناقضی ندارد. آیا گفتن اینکه اروپا در طول تاریخش همیشه و به شکلی از اشکال قانونمند و بلندمدت بوده است و در آن طبقات مستقل اجتماعی وجود داشته اند معنایش این است که ادوار تاریخی آن یکسان بوده اند؟ آیا گفتن اینکه فئودالیسم از حدود سال ۴۵۰ تا ۱۴۵۰ میلادی در اروپا دوام یافت معنایش این است که اروپا در سال ۱۳۰۰ فرقی با سال ۷۰۰ نداشت؟

شما ویژگی دولت ایرانی در طول تاریخ را استبداد می خوانید، در حالی که برخی محققان معتقدند دولت در تاریخ ایران لااقل تا پیش از تاسیس دولت مدرن (از عصر رضاشاه به بعد) و در برخی برهه های انگشت شمار (از جمله دوران سلطنت شاه عباس)، نه استبدادی که ساختاری ملوک الطوایفی داشته و به دلیل ناتوانی دولت مرکزی (اگر به وجود می آمده) در اعمال قدرت بر مناطق حاشیه یی و غیرمرکزی، نمی توانسته صورتی استبدادی (با ویژگی توتالیتر که از صفت استبدادی انتظار می رود) داشته باشد. پاسخ شما به این سخن چیست؟
مثل اینکه مفهوم استبداد درست درک نشده است. استبداد معنایش حکومت الزاما متمرکز نیست. تمرکز نسبی حکومت در هر جای جهان از اینجا به آنجا و از این دوره به آن دوره تفاوت داشته و دلایل این نیز بسیار و گوناگون است. چنان که تمرکز حکومت در دوره ساسانی از دوره اشکانی بیشتر و در دوره قاجار از دوره صفوی کمتر بوده است. توانایی و ناتوانی دولت ها در حفظ سلطه خود بر ولایات و ایلات نیز یک امر نسبی بوده و از جمله به شخصیت شاه، امکانات خزانه، وضعیت نظام، تکنولوژی و… مربوط می شده. اما معنای حکومت استبدادی، حکومت خودسرانه و غیرقانونمند است یعنی حکومتی که اگر کاری را اراده می کرد و زورش هم به اجرای آن می رسید، هیچ مانع و رادع قانونی ای در برابر آن وجود نداشت، اعم از گرفتن جان و مال افراد یا حتی قتل عام شهرها و شواهد این مساله را بنده برای همه ادوار ارائه کرده ام. استبداد به هیچ وجه معنایش رژیم توتالیتر نیست. این رژیم یک پدیده جدید غربی بود که بزرگ ترین نمونه هایش در شوروی و آلمان نازی ظهور کرد. نه فقط استبداد سنتی، بلکه حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه را-که از قضا بسیار متمرکز هم بودند- نمی توان توتالیتر خواند. لفظ استبداد هم ساخت بنده نیست بلکه روشنفکران نهضت مشروطه آن را به کار بردند، دقیقا برای اینکه بر عدم قانونمندی در ایران تاکید کرده باشند. اگر تاریخ انقلاب مشروطه را مطالعه کنید ملاحظه خواهید کرد که واژگان اساسی «استبداد» و «قانون» هستند و کل نهضت خواهان انداختن حکومت استبدادی است تا حکومت مشروط به قانون را جایگزین آن کند.
این نکته را هم در ارتباط با هر سه سوال (که هر یک از آنان خود حاوی چند سوال است) بگویم. پاسخ به همه این سوال ها را به دقت و در جزییات در کتاب های بنده خواهید یافت. مثلاکتاب «تضاد دولت و ملت» به ترجمه آقای علیرضا طیب. از همه ناقدان دعوت می کنم که دست کم مقدمه و- مهم تر از آن- فصل اول این کتاب را زیر عنوان «ویژگی های علمی نظریه خودکامه» بخوانند.

منتشر شده در روزنامه اعتماد، شماره ۲۳۸۹ به تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۹، صفحه ۸ (کتاب)


برچسب‌ها: دکتر همایون کاتوزیان
[ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 13:28 ] [ شاهین کارخانه ]


نگاهی به نمایش یک تنبیه باشکوه


امین حقیقت نژاد

رنه ماگریت، نقاش معاصر که آثاری در خور توجه و منحصر به فردی را خلق کرده، اثری دارد با نام “جعبه پاندورا” که در آن کاراکتر همیشگی آثارش را پشت به تماشاگر و رو به منظره ای از شهر ترسیم کرده در حالی که یک شاخه رز سفید در کنار او تعبیه شده است. این نقاشی عجیب که نامی عجیب تر از خود را به یدک می کشد، حضوری اندک اما بسیار پر معنی در نمایش “یک تنبیه باشکوه” دارد که دستمایه این یادداشت شده است. ابتدا مروری کوتاه داشته باشیم به داستان پاندورا و جعبه معروفش در اساطیر یونانی. در اسطوره های یونانی بانویی هست بنام پاندورا.

او از سر کنجکاوی زنانه به سراغ جعبه ای می رود که محتوی پلیدی ها و بلایا و بسیاری چیزهای دیگر است. او بی‌علم به این موضوع و از روی کنجکاوی در جعبه را باز می کند و همه ی بلایا از درون جعبه به بیرون می گریزند. تنها چیزی که او می تواند در جعبه نگاه دارد امید است. او در جعبه را می بندد. درک نادرست این اسطوره،  پاندورا و جعبه اش را به مظهر ترویج پلیدی و بانی شر بدل کرده است، غافل از این که او حافظ امید است. او می داند که اگر انسان روزی از پلیدی مستاصل شود، جایی در کنج جعبه ای، امیدی هستکه نجات دهنده خواهد بود.

با توجه به داستانی که نقل شد، سهل ترین مفهومی که می توان از نقاشی رنه ماگریت برداشت کرد، امید است. به نظر می رسد در این اثر شهر روبروی کاراکتر کلاه به سر همان جعبه پاندوراست قبل از گشوده شدن که مملو از بدی ها ، پلیدی ها و بلایاست و گل سفید نشان از همان امید است.

صحنه ای در نمایش که این تابلو در آن به صورت کاملا واضح و در ابعادی بزرگ به نمایش در می آید بسان رویا طراحی شده؛ دو بازیگر در حالی که بالشی بر دوش دارند و نور موضعی آبی روی آنها تابیده شده، با دوربین به تابلوی مذکور نگاه می کنند و اجزای آن را مورد توجه قرار می دهند. بالشت های روی دوش بازیگران تداییگر خواب است و گویی این دو صحنه را در رویا می بینند. چرخش های این دو روی چهارپایه هایشان در جهت مخالف هم هم می تواند نمادی از هماغوشی باشد و یا پیچ و تاب های انسان در حین خواب. این دو در این صحنه که در آن مدام صدای کوبش در می آید گویی انتظار میهمانانی را می کشند که خود نیز نسبت به آمدنشان شک دارند اما همچنان امیدوار به آن می پردازند. در همین حین در گوشه ی دیگر صحنه نور موضعی دیگری بر درختی خشکیده تابیده شده است. تو گویی این درخت نمادی است از امیدی خشکیده شده آن هم در رویاست که به یاس رسیده و دیگر چاره ای برایش نیست. اما صدای کوبش در چیست؟ چه کس یا کسانی پشت در هستند؟ آیا همان میهمانها نیستند؟ و یا همان اسمش رو نبرهایی که از ابتدای نمایش مرد و زن را کنترل می کنند؟

بگذارید داستان نمایش را مرور کنیم: زن و مردی هستند در جایی که گویی هیچ جا نیست و از ابتدای ماجرا توسط کس یا کسانی رصد می شوند. در بعضی اوقات پس از بیان حرفی یا انجام دادن عملی کاغذی که از بالا به پایین آویزان و در کف صحنه تلنبار شده تکانی می خورد و آن دو را با نوشته هایی که ما نمی بینیم متوجه این می کند که کار اشتباهی انجام داده اند، پس مراقب باشند. و یا صدای دوربینی می آید و در پس آن عکسی حک می شود که صحنه وقوع جرم(!) را نشان می دهد. در یکی از همین اخطارها گویا به آنها اعلام می شود که تنبیه شده اند و مجازات آنها این است که زندگی خود را نمایش دهند! زن در همین هنگام به مرد شکوه می کند که تقصیر اوست و مگر نمی داند که خواندن و نوشتن در اینجا جرم است و چرا دست یه چنین کاری زده است! بنابراین از صحنه دوم با تمهیداتی ما متوجه می شویم که اینان شروع به نمایش زندگی خود کرده اند. این منوال تا آخر ماجرا پیش می رود تا سرانجام دو کاراکتر به سرجای اولی خود باز می گردند و می خوابند و ما صدای آنها را می شنویم در حالی که خوشحال و خندان از روزی خبر می دهند که کاری به آدمهای بالای سر خود ندارند و به خوشی زندگی می کنند.

به نظر می رسد “یک تنبیه باشکوه” نگاهی هم به شاهکارهای ابزورد و به خصوص در انتظار گودو دارد. درخت داخل گلدان نمایش بی شباهت به در انتظار گودو نیست. از منتظر بودن پرسوناژهای نمایش هم می تواند به تم انتظار رسید؛ همان تم نمایش “در انتظار گودو”.

نمایش در حالی مخاطب نخبه را نشانه رفته که از مخاطب عادی هم غافل نبوده. شوخی هاس پارودیک بازیگران با بخش های زندگی در تابلوهای مختلف به راحتی لبخند به لب تماشاگر می آورد و حتی گاهی او را به قهقهه وا می دارد. از سوی دیگر مخاطب حرفه ای تئاتر هم می تواند با درک کدهای موجود در نمایش به مفهوم اصلی نمایش نزدیک شود.

اما حیف و صد حیف که چنین نمایشی در تالاری نه چندان مطرح و پرمخاطب اجرا رفته تا جایی که جمع ما تماشاگران در اجرای پایانی هفته از ۵۰ بالاتر نرود. در حالی که شاهد اجرای نمایش های نه چندان خوب و پرمغز در تئاتر شهر و دیگر سالنها هستیم، تنبیه باشکوه در جایی اجرا می رود که حتی تئاتر رو های حرفه ای هم به ندرت به آنجا می روند.


روزنامه همشهری، چهارشنبه ۱۷ آبان

[ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 15:46 ] [ شاهین کارخانه ]

در صورت بازبینی و تایید مرکز هنرهای نمایشی

درباره‌ی اِل اِی” احتمالا از اواخر این هفته به روی صحنه می رود


این نمایش کمیک که نوشته امیررضا طلاچیان است، زیر نظر و با مشورت امید سهرابی نگاشته شده است. “درباره اِل اِی” داستان خانواده ای ایرانی است که از زمان جنگ ایران و عراق به لس آنجلس کوچ کرده و در آنجا سکنی گزیده اند. ماجرا از جایی آغاز می شود که منزل این خانواده به دلیل بدهکاری به بانک آمریکا، در خطر حراج قرار گرفته و در همین اوضاع است که دوست چهل ساله پدر خانواده برای معالجه به آنجا می رود. چالش این خانواده برای رفع مشکلاتشان و تلاش میهمان آنها برای بازگشتشان به ایران ماجراهایی ایجاد می کند و …

دیگر عوامل این نمایش بدین شرح هستند: بازیگران: حمید احمدی، شادی اسد پور، راد پورجبار، پریسا راد، لاچین دربندی و بهزاد مرتضوی، دستیار کارگردان: تورج لقمانی پور، طراح گریم: افسانه قلی زاده، طراح و انتخاب لباس: بهاره مرتضوی، مسئول فنی: مهران زاغری، منشی صحنه: ندا هرندی، عکاس: سارا ساسانی، دستیار تهیه: سپیده حاتمی، مدیر تولید: پویا نعمت الهی، مسئول تبلیغات: علی ژیان و روابط عمومی: منصوره بسمل.


منبع: پارین

[ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 15:31 ] [ شاهین کارخانه ]
این یک تبلیغ است

این یک تبلیغ است

فروزان عبدالوهابی

 

در  یک تعریف از « پروپاگاندا1» گفته می‌شود، پروپاگاندا کوشش می‌کند به پاسخی برسد که تمایلات مورد نظر پروپاگاندیست را اجرا کند و یا اینکه پروپاگاندا ارائه عقاید و رفتارها به گونه ای است که بر افکار و عقاید دیگران نفوذ کند.

در این مطلب به برخی روش‌هایی که «پروپاگاندیست ها» برای نفوذ بر مخاطبان از آن بهره می‌گیرند، اشاره می شود. این روش‌ها به مخاطبان کمک می‌کند درک روشنی از پیام های اطراف خود داشته باشند و بتوانند آن‌ها را از پیام‌های عادی متمایز  و تحلیل کنند و ارزیابی درستی از آن‌ها داشته باشند .

* یکی از رایج ترین شکل‌های پروپاگاندا برچسب زدن و هجوگوئی2 است . در این روش با برچسب هایی مانند «لیبرال» ، «محافظه کار» ، «افراطی»  و غیره سعی می‌شود رقیب را بی اهمیّت و یا ضعیف جلوه دهند. برای مثال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، واژه «بی اطلاع»3  یا  «بی خبر» برچسبی بود که طرفداران اوباما برای مک کین به کار بردند و در عوض رقبای جمهوری خواه هم با بکار بردن صفت « آدم مشهور»4 و یا «عقده خواننده راک شدن »5 بر این نکته که اوباما وجهه سنگین سیاسی ندارد و فرد کم تجربه‌ای در عرصه سیاسی است، پافشاری می‌کردند.

* یکی دیگر از ترفندهای پروپاگاندا به کارگیری واژه‌هایی مثبت با مضامین اخلاقی و هنری6 است. در این روش بر خصوصیات مثبتی که هرگز به چالش کشیده نمی شوند، تاکید می شود.  برای مثال در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اوباما درباره همسرش میشل، کلماتی با بار معنایی مثبت همچون «مادرانه»7 به کار برد. در حقیقت هدف او تاکید بر پذیرش خود به عنوان یک رئیس جمهور معقول و خانواده دوست در ذهن مخاطب بود.

* نوعی که جرج بوش در دوران ریاست جمهوری‌اش از آن بهره گرفت توجیهات متعددی8 بود که برای حمله به عراق مدام تکرار می کرد؛ برای مثال عباراتی مانند «سلاح کشتار جمعی» ،«نابود کردن دیکتاتوری» ،«تغییر رژیم» ، «ایجاد دموکراسی»، «جنگ علیه تروریسم» ، «حفظ نفت خاورمیانه». او در حقیقت از این روش برای مقابله با کسانی که جنگ در عراق را به چالش می کشیدند، استفاده می کرد.

  * روشی که می‌توان از آن به عنوان استراتژی انتقال9  یاد کرد هم از سوی موافقان و هم از سوی مخالفان به کار گرفته می‌شود. به عبارت دیگر در این روش تلاش می‌شود با انتقال «اقتدار» و یا «موقعیت ویژه»  فرد و یا سازمان خاص دیگر  به خود، بر افکار مخاطبان تاثیر بگذارند و همان خصوصیات را تداعی کنند. برای مثال، زمانی که اوباما در سخنرانی‌هایش از اسامی افرادی همچون «ابراهام لینکن» ، «جان اف کندی» و «مارتین لوترکینگ» یاد می کرد، تلاش داشت به نحوی اقتدار، بزرگی و ویژگی‌های  مثبت آن‌ها را به خودش نسبت دهد.

* حمایت و یا پشتیبانی10 افراد معروف و محبوب نظیر هنرپیشگان، ورزشکاران و غیره از کاندیداها، یکی دیگر از این راه‌هاست. برای مثال اُپرا وینفری مجری پرطرفدار سیاهپوست با حمایت از اوباما و حتی مصاحبه با او و خانواده‌اش در یک برنامه تلویزیونی آرای بسیاری را برای او جمع کرد .

* تکنیک دیگری که معمولاً همه آن را به کار می‌گیرند تا همراهان زیادی11 برای خود جلب کنند، سخنرانی یک کاندیدا در استادیوم با بیان واژه هایی نظیر «جنبش»، «نبرد» و غیره است که نشانگر تغییر محسوب  می‌شوند. عموماً دیکتاتورها از این روش استفاده زیادی می کنند. برای مثال هیتلر از سینما برای تسخیر افکار عمومی و گردهمایی عظیم در حمایت از رایش سوم بهره می گرفت.  

 

 


1-propaganda

2-name calling

3-out of touch

4-celebrity

5-rock star complex

6-glittering generalities

7-motherhood

8-card stacking

9-the transfer

10- the testimonial

11-the band wagon

[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 14:41 ] [ شاهین کارخانه ]
جنبه‌های اخلاقی تغییر جهانی آب و هوا

نویسنده : لیونل هورست


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 13:18 ] [ شاهین کارخانه ]


آزادی بیان یکی از بینان‌های اساسی جامعه دموکراتیک به شمار می‌رود علاوه بر آن بسیاری معتقدند رعایت این حقوق از شروط اساسی پیشرفت و توسعه در جوامع انسانی است لیکن با تحول زندگی بشر مفاهیم موجود در حقوق بشر از جمله آزادی‌های مختلف بشری نیز متحول می‌گردند. هر چند چند دهه‌ی پیش آزادی بیان و آزادی مطبوعات به عنوان عناصر بسیار پیشرفته حقوق بین‌المللی بشر به شمار می‌رفتند لیکن امروزه و در سایه تحولات تکنولوژیک، بشر به حقوق جدیدی نیاز دارد که هر چند پایه‌های آن همان‌هایی است که پیش از این نیز مورد استناد بوده‌اند لیکن با توجه به پیشرفت‌های جوامع بشری تغییر و تحولات لازم را به دست آورده‌اند. وقتی مطبوعات و روزنامه‌ها به عنوان یک عنصر اطلاع جدید در اختیار بشر قرار گرفت آزادی بیان گامی به پیش گذاشت و در این مرحله این حق به حق آزادی مطبوعات متحول گردید البته ذکر این نکته نیز خالی از فایده نخواهد بود که ابتدا آزادی‌ها شکل منفی داشتند.
دولت‌ها ابتدا به حقوق بشر به عنوان مالیات‌های سنگینی می‌نگریستند که بنا به اجبار پرداخت می‌شدند و حتی اگر زمینه‌های آن نیز فراهم می‌شد سرکشی‌هایی نیز در مقابل آن به وقوع می‌پیوست این مرحله وقتی متحول شد، تبدیل به آزادی منفی شد بدین معنی که هر چند دولت‌ها دیگر به حقوق بشر به عنوان مالیات‌های سنگین بر علیه حاکمیت خود نمی‌نگریستند لیکن این آزادی‌ها به معنای آزادی از مداخله و محدودیت بود. معنای واضح‌تر آزادی منفی این است که اصل بر مداخله و محدودیت بود لیکن دولت‌ها تحت شرایطی به انسان‌ها حق می‌دادند که از مداخله و محدودیت در امان باشند. این مسأله معنای ادنای آزادی نسبت به فلسفه‌های جدید آن است زیرا هم اکنون آزادی مثبت جای آن را فراگرفته است. اینجا دیگر آزادی برای خدمت به نسل بشریت و جامعه انسانی تلقی می‌گردد و سخن آزادی از محدودیت نیز از بین رفته است. هر چند هم اینک نیز رعایت آزادی و فلسفه آن را که مثبت یا منفی یا حتی به مثابه مالیات بر حاکمیت باشد در تمام کشورهای جهان به یک نحو نمی‌توان سراغ گرفت.
در عین حال که بسیاری از کشورهای جهان حتی هم اینک نیز درباره آزادی‌ها تصورات عجیب و غریبی دارند نمی‌توان تصور کرد که هم‌اینک آزادی منفی در هیچ جا وجود ندارد. اگر تصور کنیم امکان دارد که در فوریه سال 2005 انتخاباتی در نقطه‌ای از جهان برگزار شود و در آن هنوز به زنان نه تنها حق انتخاب شدن بلکه حق انتخاب کردن نیز داده نشود چنین واقعیت‌هایی ملموس‌تر نیز خواهد بود.
به هر نحو آزادی مطبوعات به عنوان یک حق بسیار مترقی جایگاه خود را رفته رفته پیدا کرد ولی این تا زمانی بود که مطبوعات و رسانه‌های جدید پدید آمدند. آزادی مطبوعات در این برهه یک قدم نیز جلوتر رفت و با پیشرفت خود جایش را به آزادی اطلاعات داد. آزادی اطلاع در زمانی به وجود آمد که اطلاعات جای پای خود را به عنوان خمیرمایه تمدن جدید محکم می‌کرد. رفته رفته دانشمندان و متفکران به این نتیجه می‌رسیدند که هر کسی در هزاره سوم بر اطلاعات دسترسی بیشتری داشته باشد جایگاه مناسب‌تری را در رینکینگ جهانی به دست خواهد آورد. تحت همین شرایط بود که حق اطلاع به عنوان اصلی مترقی وارد حقوق بشر شد. ولی چرخه تحولات به همین جا نیز محدود نگردید زیرا به زودی انسان‌ها از اینکه تنها دریافت‌کننده اطلاعات باشند خسته شدند و تصمیم گرفتند تصور دیگری را به عنوان حقی مترقی و جدید مطرح سازند این حق جدید حق ارتباط بود.
این حق یک تفاوت با تمامی حقوق مشابه خود که قبل از این در زمینه آزادی بیان مطرح شده بودند داشت. تمامی حقوق پیشین هر چند مراتب مختلفی را نشان می‌دادند لیکن همه از یک قماش بودند ولی حق ارتباط بر عکس همه آنها زمینه‌ای دوجانبه داشت یعنی نه تنها بر حق به دست آوردن دانایی تأکید می‌ورزید بلکه بر حق انتقال آن نیز اصرار داشت. تفاوت دیگر آن نیز با زمینه‌های پیشین در این است که در حقوق قبلی نقط ثقل و مسأله مهم قضیه رساندن اطلاع به شخص بود لیکن در حق ارتباط هر چند همین عنصر نیز باقی است ولی نقطه ثقل حق اطلاع بر حق انتقال اطلاعات سنگینی می‌کند نه حق به دست آوردن آنها. در مقایسه ترجیحی حقوق پیشین و موجود بایستی اشاره کرد که هر چند آزادی مطبوعات تمامی آزادی‌هایی که آزادی اطلاعات شامل آن می‌شوند را در برنمی‌گیرد در عین حال همین مقیاس در مورد آزادی اطلاع و آزادی ارتباط وجود دارد. زیرا هر مرحله که پیش‌تر می‌رویم آزادی‌های موجود رنگ و بوی متکامل‌تری می‌یابد. مسأله‌ دیگر، اصطکاک‌های موجود بر سر راه این حقوق است. هر چند تحول آزادی مطبوعات به آزادی اطلاع به خاطر مبارزاتی که در راه آزادی مطبوعات انجام گرفته بود اصطکاک‌های سیاسی کمتری را متوجه آزادی جدید کرده بود لیکن آزادی ارتباط با دشواری‌های حقوقی متعددی مواجه گردیده است.
به هر نحو آنچه قابل توجه است اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر که در ماده 19 خود حق انسان برای اطلاع را به رسمیت شناخته بود امروزه در آستانه تحول قرار گرفته است و لازم است تا یک حق گسترده‌تر را که آن هم حق انسان برای ارتباط است نیز به رسمیت بشناسد. ماده 19 اعلامیه حقوق بشر بیان می‌کند: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطراب نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسائل ممکنه و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد علاوه بر ماده 19 اعلامیه مذکور، میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر و منشور آفریقایی این حقوق نیز بر همین مسأله تأکید کرده‌اند.
هم‌اکنون و با رونق گرفتن جامعه اطلاعاتی به هیچ عنوان نمی‌توان نقش اطلاعات، ارتباطات و موارد مربوط به آنها را از نظر دور داشت هم اکنون از سویی محیط اینترنت تبدیل به مکانی برای تهاجم به آزادی‌های مختلف شده است و علاوه بر انجام این قبیل تجاوزات به حقوق اساسی بشری کار به جایی رسیده است که آموزش قتل و دیگر جرائم به علاوه تجاوز به حریم خصوصی و اطلاعات خصوصی در آن به امری عادی بدل شده است و از سوی دیگر جدیداً مبحث قانونگذاری برای اینترنت آن هم در محیط بین‌المللی رونق گرفته است.
در مباحث جامعه اطلاعاتی مقصود از زیرساخت‌های آن دیگر توجه صرف به کمیت‌های فنی نیست. بلکه هم اکنون وقتی سازمان‌های غیردولتی و دولتی از زیرساخت‌های فناوری اطلاعات سخن می‌گویند دقیقاً به موضوع حقوق بشر نیز توجه دارند برای نمونه اعلامیه اصولی اجلاس سران جامعه اطلاعاتی در همان بخش‌های نخستین خود به قضیه حقوق بشر به عنوان یکی از مباحث بنیادی خود توجه کرده است. ولی بر عکس اروپایی‌ها که قصد دارند تنها به حق اطلاع و ارتباط بپردازند کشورهای در حال توسعه سعی فراوانی به خرج دادند تا حق توسعه را به عنوان یکی از مبنایی‌ترین حقوق بشر امروز وارد جامعه اطلاعاتی کنند. این کشورها موفق نیز بودند زیرا چنانچه از متون اعلامیه اصول نیز برمی‌آید وقتی صحبت از حقوق بشر در آن می‌شود بیشتر بحث حق توسعه در آن مطرح است ولی متأسفانه به خاطر آنکه حقوق بشر صیغه غربی دارد این کشورها تاکنون اجازه نداده‌اند که مبحث حقوق توسعه به طور اصولی و جامع وارد مباحث حقوق بین‌المللی بشر گردد. البته چنانچه گفتیم در اعلامیه اصولی این مسأله تا حدود قابل توجهی مرتفع شده است.

حمایت از فرد در حقوق بین‌المللی اینترنت
این مسأله را از دو دیدگاه می‌توان بررسی کرد یکی از دیدگاه اومانیستی فرد و دیگری حمایت از خانواده. پیش از این در اروپا رهنمود اتحادیه اروپا درباره حمایت از فرد به تصویب رسیده بود که طی آن از افراد در مورد پردازش و انتقال داده‌های مربوط به زندگی شخصی فرد مورد حمایت قرار می‌گرفت. این رهنمود در سال 1994 به تصویب رسیده بود و آغاز اجرای آن سال 1998 میلادی بود. البته در ایالات متحده از این قواعد هیچ خبری نبوده است. در اعلامیه اصول اجلاس سران جامعه اطلاعاتی نیز حمایت از حرمت زندگی خصوصی به عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل حقوق بشر مورد توجه بوده و علی‌الخصوص این مسأله در آغاز هزاره جدید مورد عنایت بیشتری واقع شده است. شاید ذکر چند نکته اهمیت بها دادن به حرمت زندگی خصوصی را بیشتر مشخص سازد. شبکه اطلاعاتی به نام اشلون وجود دارد که تحت نظارت آژانس امنیت ملی آمریکا و تحت پیمان همکاری اطلاعاتی ایالات متحده و انگلیس با همکاری کانادا، استرالیا و زلاندنو به فعالیت مشغول است این شبکه اطلاعاتی یا به عبارت بهتر شبکه جاسوسی روزانه بیش از 3 میلیارد پیام تلفنی، فاکس و پست الکترونیکی را در سراسر جهان شنود می‌کند. این مسأله یکی از واقعیت‌های حقوق بشری در سراسر جهان است و نشان می‌دهد که حذف اعدام چه تأثیرات مثبتی بر نگرش غرب بر حقوق بشر داشته است. علاوه بر اشلون کمپانی‌های بزرگ جاسوسی دیگری هم هستند که در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و غیر از آن در سطح جهان به فعالیت مشغول بوده و وظایفی شبیه همین کمپانی را بر عهده دارند. وقتی در یک آمار، یک میلیون کامپیوتر مورد بررسی قرار گرفت سه میلیون نرم‌افزار جاسوسی از آنها کشف شد. یعنی به طور متوسط هر رایانه لانه حداقل سه نرم‌افزار جاسوسی است که تمامی اطلاعات شخصی افراد را به مراکز کنترل خود انتقال می‌دهند. بسیاری شرکت‌های تجاری وجود دارند که حاضرند به هر شیوه مجاز یا غیر آن دست زده و اطلاعات اشخاص را جمع‌آوری نموده و به مؤسساتی که برای آن سر و دست می‌شکنند بفروشند چنانچه امروزه فروش اطلاعات شخصی و محرمانه افراد به یک تجارت سودآور تبدیل شده است. در این شرایط است که حمایت از فرد در این بهبوهه اهمیت می‌یابد. جالب اینکه عامل اصلی این تهاجمات به حقوق افراد دولت‌ها و آن هم دولت‌های غربی می‌باشند.
دیدگاه دوم در مورد حقوق بشر مذکور حمایت از ارزش‌های خانواده می‌باشد. این مسأله در اروپا و به خصوص آمریکا از کمترین اهمیت ممکن برخوردار می‌باشد زیرا در غرب ارزش چیزی به نام خانواده از بین رفته است.
آزادی ازدواج افراد از یک جنس تنها یکی از نتایج از بین رفتن اهمیت خانواده در این کشورهاست. هرزه‌گرایی و ارزش دادن به این فعل نیز دلیل دیگری بر این انحطاط است. وضعیت در غرب به جایی رسیده است که فاحشه‌ها و انسان‌های مذکری که در فیلم‌های مستهجن حضور می‌یابند به عنوان هنرپیشه و هنرمند شناخته می‌شوند. در بلژیک طبق مصوبات قانون فواحش نسبت به خواست‌های صنفی خود حق اعتراض و حتی راهپیمایی نیز دارند (حال آنکه در همین کشور برپایی راهپیمایی علیه ایالات متحده و اسرائیل غیرقانونی تلقی شده است) در این شرایط پرداختن اعلامیه اصول اجلاس سران در ژنو به مسأله خانواده می‌تواند قدم مثبت بزرگی باشد یک پاراگراف از این اعلامیه با عنوان حمایت و حفاظت از ارزش‌های خانواده به این موضوع پرداخته است.

حق اطلاع به عنوان یک پایه از حقوق بشری
در سال 1949 برای اولین بار در دو ایالت آلمان حق اطلاع به عنوان یک قانون درآمد. پروفسور کلوس از اساتید علوم ارتباطات معتقد است در کنار آزادی عقیده و بیان و آزادی مطبوعات، اندک اندک مفهوم جدید دیگر و یک حق بالقوه به عنوان حق همگانی برای آگاهی از رویدادها یا همان (حق اطلاع) پدید آمد. این مفهوم نشانگر آن است که دیگر آزادی‌های سنتی که در این زمینه وجود دارند کافی نبوده‌اند. این حق به عنوان یک واقعیت هم‌اینک مورد تأکید جامعه بشری است فرانسیس بال دیگر استاد علوم ارتباطات در معرفی آن می‌گوید: حق اطلاع به معنی ضرورت برخورداری همه شهروندان از امکان دسترسی به تمام اخبار و گزارش‌های جاری چه درباره خود رویدادها و چه در مورد بیان و تشریح نظرات و عقاید مربوط به آنها می‌باشد البته مشروط به آن که رویدادها و بازتاب‌های آن به شیوه قابل درک برای هر فرد ارائه شود و گرنه آزادی به امتیازی برای چند نفر تبدیل خواهد شد. این شرط کاملاً عقلانی به نظر می‌رسد.
بدین منظور ارائه یک مثال می‌تواند نقشی روشنگر داشته باشد. معاهده کره ماه که در بین چند کشور دارای فناوری مربوط به امضا رسیده است یک سیستم بین‌المللی است. در این معاهده کسی از اینکه کشور افغانستان یا نیجریه عضویت ندارد ناراحت نیست زیرا همه پذیرفته‌اند وقتی کسی دارای فناوری‌های مربوط نیست از حقوق و مزیت‌ها و در عین حال تکالیف موجود بر کنار خواهد ماند. شرط مذکور نیز بر همین مبناست مثلاً یک قاعده فیزیک که در سطح مقطع PH.D آن مطرح می‌شود بر طبق این حق باید به اطلاع مردم برسد ولی کارشناسان رشته ادبیات در این باره از هیچ حقی برخوردار نیستند زیرا این حق با آنکه وجود دارد ولی مختص افرادی است که در این سطح قرار دارند.

حق ارتباط
تاکنون هیچ مرجع قانونگذاری بین‌المللی بر وجود حق ارتباط به عنوان یک حق بشری تأکید نکرده است. برای اولین بار ژان دارسی فرانسوی در سال 1969 این مسأله را مورد توجه قرار داد. پیروزی‌های بشر علی‌الخصوص در زمینه چیره شدن بر زمان و فضا باعث شد تا توقعات بشر نیز بالاتر رود دیگر بشری که راضی بود تا اگر حق اطلاع او به رسمیت شناخته شود آرام بگیرد، حاضر نیست تا قبل از گفتن و رساندن عقاید خود به دیگران کنار بکشد. البته در سال‌های 1930 و زمانی که رادیو متولد شده بود نیز برتولت برشت ایجاد این حق را پیش‌بینی کرده بود. پس از اظهارنظرات دارسی کسی توجه جدی بر آن نکرد ولی دارسی ده سال بعد دوباره این حق را به عنوان یکی از اجزای حقوق بشر جدید مطرح نمود. از نظر وی حراست از هویت‌های ملی و فولکلور نیز در این حق مستتر است. وی معتقد است طرز تفکر رسانه‌ای یا به عبارت دیگر یک سوم بودن پیام‌ها را مشکل پیش روی حق ارتباط می‌دانست و معتقد بود حق ارتباط با ایجاد تفکر ارتباطی می‌تواند به اسطوره‌زدایی از رسانه‌ها بپردازد. مشکلی که طی آن هر آنچه رسانه‌ می‌گوید وحی منزل و هر کس که وارد آن می‌شود به عنوان فرشته آسمانی تلقی می‌گردد. تصور اینکه هنرپیشه‌ای بی‌سواد تنها به خاطر چهره زمان خود به عنوان یک اسطوره تلقی می‌گردد برای بسیاری آزاردهنده است ولی حق ارتباط و امکان مساوی دسترسی و ارائه اطلاعات از هر دو سو می‌تواند به این معظل بزرگ نیز پایان دهد.
واضعان نظریه حق ارتباط درصدد نیستند تا با آوردن این حق، حقوق پیشین را فسخ نمایند بلکه منظور آنها ایجاد آزادی‌های بیشتر برای بشریت است زیرا این حق و حقوق ماقبل مانعه‌الجمع نیستند که با آمدن یکی، مابقی از بین بروند. حق ارتباط از دو دیدگاه قابل توجه است. در دیدگاه اول حق ارتباط به عنوان تعهد دولت برای انتقال اطلاعات به تمام کسانی که خواستار آن هستند می‌باشد ولی دیدگاه دوم بر ایجاد یک بستانکاری معتقد است که در آن شهروندان قدرت عمومی را وادار می‌کنند که شرایط لازم برای تسهیل جریان اندیشه را فراهم سازد.
درباره آینده حق ارتباط نظرات چندان امیدوارکننده‌ای وجود ندارند. فرانسیس بال معتقد است نه تنها این حق به ثمر نخواهند نشست بلکه تأثیرات عدم پذیرش آن بر حق اطلاع نیز اثر منفی خواهد داشت. وی معتقد است لزوم حمایت از کثرت‌گرایی که هم اینک توسط قدرت‌های سیاسی مورد تأکید قرار می‌گیرد برای نابودی آزادی مطبوعات طراحی شده است. وی بحث لزوم حمایت از هویت فرهنگی را نیز تله‌ای برای از بین بردن آزادی انتخاب خوانندگان تلقی می‌کند.
در عین حال برخی همانند سزهاملینک هنوز به ایجاد و اجرای این حق امید بسته‌اند. وی در سخنرانی خود در WSIS پیشنهاد کرد نام آن از جامعه اطلاعاتی به جامعه ارتباطی تغییر کند. پیشنهاد دیگر او تصویب یک اعلامیه جهانی حق ارتباط بود. البته هاملینک نیز معترف است که در حال حاضر حق ارتباط هنوز در حقوق بشری مورد تصریح قرار نگرفته است.

حق توسعه
تلاش کشورهای در حال توسعه همواره بر القای تفکر توسعه بر تحولات حقوقی مختلف از جمله موضوعات مربوط به حقوق بشر است. بیانیه هزاره که در سال 2000 میلادی تصویب شده بر عناصر 8گانه توسعه این کشورها تأکید داشته و این کشورها در تلاشند تمام فعالیت‌های کنونی خود را به نحوی به این بیانیه مرتبط سازند. در اعلامیه اصول اجلاس جامعه اطلاعاتی نیز سمت و سوی مباحث مربوط به حقوق بشر بیشتر حالتی توسعه‌ای داشته است چنانچه حتی یک پاراگراف از اعلامیه درباره ضرورت عدم تبعیض در برخورداری کشورها از اطلاعات مورد تأکید قرار گرفته است.
همچنین کشورها پس از تلاش فراوان توانستند درست در پارگراف‌های نهایی لزوم مهیا نمودن امکانات در نقاط دوردست و روستایی را به تصویب برسانند در یک پاراگراف دیگر نیز از جامعه بین‌المللی خواسته شده است تا به انتقال فن‌آوری به این نقاط کمک کند.


[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 13:8 ] [ شاهین کارخانه ]
 سواد خبری چیست؟

سواد خبری چیست؟

اشرف احدزاده

 

از اواسط دهه 2000 وحشتی بر صنعت مطبوعات امریکا مستولی شد. کاهش تیراژ روزنامه ها و همچنین افت درآمد حاصل از آگهی ها بسیاری از مدیر مسئولان روزنامه ها را به تعدیل نیروی انسانی واداشت. عمر برخی از روزنامه های پر آوازه مانند راکی مانتین نیوز[1] به پایان رسید و روزنامه های دیگری مانند شیکاگو تریبون[2]، لس آنجلس تایمز[3] و فیلادلفیا اینکوایرر[4] به سمت ورشکستگی رفتند. همزمان با این تحولات به پشتوانه قابلیت های اینترنت و تکنولوژی های نوین ارتباطی مباحث جدیدی نیز مانند همگرایی رسانه ای، حذف دروازه بانان خبری، محو شدن مرز میان مصرف کننده  و تولید کننده پیام مطرح شد. تکنولوژی های نوین ارتباطی فرصت های بی بدلیل و نامحدودی را برای مصرف، تولید و توزیع اطلاعات در اختیار میلیون ها نفر در سرتاسر دنیا قرار دادند.

در این میان درحالی‌که روزنامه های امریکا با تحولات ساختاری دست و پنجه نرم می کردند،  صنعت خبر تغییرات عمده ای را تجربه می کرد و در فرایند تولید و مصرف اطلاعات در دنیای دیجیتال تحولاتی صورت گرفته بود، مدیریت دانشگاه استونی بوروک[5]، شرلی استروم کنی[6]، گروه آموزشی روزنامه نگاری را در این دانشگاه بنیان گذاشت و از هوارد اشنایدر[7]، فردی که 35 سال سابقه روزنامه نگاری در نیوزدی[8] داشت، دعوت بعمل آورد تا او را در هدایت و مدیریت این گروه در دانشگاه یاری دهد. اشنایدر هم به دعوت خانم استروم کنی پاسخ مثبت داد و با ایده  "سواد خبری"[9] وارد دانشگاه استونی بوروک  شد. 

به همین منظور اشنایدر با بسیاری از همکاران سابق خود مشورت کرد و همگی بر سر این مسئله توافق داشتند که در دنیای پیچیده رسانه ای امروز باید به همه دانشجویان نحوه انتخاب و ارزیابی منتقدانه محتوای رسانه از جمله اخبار آموزش داده شود. مدیر دانشگاه استونی بوروک نیز معتقد بود « برای حمایت و پشتیبانی از دموکراسی، باید به دانشجویان بیاموزیم که چگونه هوشمندانه محتوای رسانه ها بویژه اخبار را بخوانند، ببینند، بشنوند، آنها را به نقد بکشند، یا به آنها شک کنند. بطور کلی باید به دانشجویان بیاموزیم که از این پس باید شهروندانی مسئول باشند».

به پیشنهاد اشنایدر دوره سواد خبری برای کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی صرف‌نظر از رشته تحصیلی شان برگزار شد و توجهات بسیاری از طرفداران و حامیان آموزش سواد رسانه‌ای، سواد خبری و روزنامه نگاری را جلب کرد. گروه آموزش روزنامه نگاری دانشگاه استونی بوروک دو رسالت اصلی را در برنامه های خود تعریف کرده بودند. اول آموزش نسل آینده گزارشگران، روزنامه نگاران و سردبیران و رسالت دوم آموزش نسل آینده مصرف کنندگان خبری.

اشنایدر باور داشت که از طریق آموزش سواد خبری می توان به دانشجو آموخت که چگونه مانند یک روزنامه نگار و دروازه بان خبری بیندیشد. از همان ابزارها، تکنیک ها، روش ها و مهارت های تفکر انتقادی که یک روزنامه نگار در فرایند جمع آوری، پردازش و  ارزیابی خبراستفاده می کند، او نیز باید استفاده کند. هدف، پرورش شهروندانی آگاه تر و منتقدتر است. با فراگیری سواد خبری دانشجو این توانایی را پیدا می کند که به چه خبری اعتماد کند، چگونه اخبار دریافتی را مدیریت کند، بر اساس آن آگاهانه تصمیم‌گیری کند و دست به انجام عملی بزند. سواد خبری این توانایی را به فرد می دهد که مرز باریک میان اطلاعات درست از نادرست را به خوبی تشخیص دهد و در انتخاب اخبار صحیح دچار لغزش و اشتباه نشود. ...

 


برچسب‌ها: سواد خبری, هوارد اشنایدر
ادامه مطلب
[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 13:1 ] [ شاهین کارخانه ]

دکتر داریوش شایگان در دفتر انتشارات گالیمار ( ۱۹۸۲)

دیروز چهارم بهمن ماه، سالروز تولد فیلسوف و متفکر نامدار جهان ایرانی، دکتر داریوش شایگان بود.

تبریک دوم برای جایزۀ اول آکادمی فرانسه است که ماه گذشته در محل آکادمی فرانسه با حضور اعضای دائمی این آکادمی به ایشان اهداء شد و این افتخاری است برای نام ایران و فرهنگ ایران که دکتر شایگان نخستین ایرانی است که این جایزه به او تعلق می‎گیرد.

قریب نیم قرن از چاپ اولین اثر دکتر شایگان: « ادیان و مکتب‎های فلسفی هند» در دانشگاه تهران می‎گذرد. کتابی که دکتر شایگان برای تألیف آن چندین سال از عمر خود را صرف آموختن زبان سانسکریت نمود. علیرغم گذشت پنج دهه از تألیف این کتاب، همچنان یگانه منبع معتبر در حوزۀ هندشناسی محسوب می‎شود و در سال‎های بعد نیز در دانشگاه سوربن از رسالۀ دکتری خود با عنوان « آیین هند و عرفان اسلامی» دفاع کرد که این رساله به صورت کتاب به فرانسه چندین مرتب چاپ شد و به فارسی نیز منتشر شده است.

زمینه‎های کاری دکتر شایگان گسترده است اما زمینۀ اصلی آثارش در حوزۀ تفکر و اندیشه در جهان ایرانی و اسلامی و در سطحی گسترده‎تر آسیایی است.

آثار دکتر شایگان از هندشناسی آغاز می‎شود و در کتاب « بت‎های ذهنی و خاطرۀ ازلی» ادامه می‎یابد و به « تفکر معنوی در اسلام ایرانی» می‎رسد.عشق وافر شایگان به ادبیات به ویژه ادبیات فارسی، انگیزه‎ای برای سفر او با هدف کشف دنیای نظم و نثر است. همچنین تسلط او به ادبیات جهان شایان توجه است. به عقیدۀ خودش تأثیر راینر ماریا ریلکه بر او بسیار قطعی و راهگشا بوده است: « ریلکه به من هنر نگریستن را آموخت.» و در پایان می‎گوید « من با اشعار ریلکه متأمل‎ترین لحظات زندگی‎ام را زیسته‎ام.»

 همچنین به تفسیر « مجمع‎البحرین» و نقد آرای داراشکوه می‎نشیند. خودش می‎گوید:« من انسانی بین فرهنگی بوده‎ام و بین فرهنگ‎ها زندگی می‎کنم و می‎اندیشم.» و در دو دهۀ اخیر که غالباً به فرانسه نوشته است از: « افسون‎زدگی جدید» و « چندگانگی فرهنگی» و « هویت چهل تکه» و « وضعیت ما در جهان مدرن » سخن گفته است که این کتاب‎ها به سرعت به انگلیسی، عربی، اسپانیایی و ترکی ترجمه شده است.

در کتار این مباحث فلسفی آنچه دکتر شایگان از تجربه سیر و سلوک خود از نوجوانی تا امروز و در معرفی و یادبود استادان و همکاران خود نوشته است بسیار خواندنی و دانستنی است. خاطرات ایشان از: هانری کوربن، بدیع‎الزمان فروزانفر، آیت‎ا… رفیع قزوینی، علامه طباطبائی، سید جلال‎الدین آشتیانی، عبدالحسین زرین‎کوب، بهرام فره‎وشی، سهراب سپهری و …

چهرۀ مهربان و فروتنی ذاتی دکتر شایگان با حضور دلنشین و دانش گسترده‎اش خاطرۀ مشترک همۀ کسانی است که سعادت دیدار و هم‎نشینی با او را داشته‎اند.


منبع: بخارا

[ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 13:20 ] [ شاهین کارخانه ]


اگوست کنت


اگوست کنت واضعِ نامِ جامعه‌شناسی (Sociology) و به عنوانِ بنیانگذارِ جامعه‌شناسیِ نوین شناخته می‌شود. تابلویِ علوم، سیرِ تکاملِ ذهنیِ بشر و توجه به جنبه‌هایِ پویا و ایستایِ جامعه از اندیشه‌هایِ برجستهٔ اوست.
کنت با اعتقادِ راسخ به فلسفهٔ اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم - positivism) معتقد بود باید برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابهِ علومِ تجربی قایل شد، به این معنی که علومِ انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند (بعضاً مرحلهٔ اساطیری را نیز می‌افزایند). در جوامعِ اساطیری، کاهنان رهبرانِ جامعه به شمار می‌روند، در جوامع الهی که تبلورِ تاریخیِ آن قرونِ وسطی است، پیامبران، و در عصرِ رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی (عصرِ علمی) دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبرانِ جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعه‌ای بازمانده‌هایِ فکریِ اعصارِ گذشته رسوب کرده باشد.

گاه شمار زندگی
1798. نوزدهم ژانویه تولد آگوست کنت در مون پلیه در خانواده ای کاتولیک و طرفدار سلطنت. پدرش کارمند متوسطی است در اداره ی وصول عواید مون پلیه.
1814- 1807. تحصیلات متوسطه در دبیرستان مون پلیه. کنت بزودی از مذهب کاتولیک دست می کشد و به افکار آزاد یخواهانه و انقلابی روی می آورد.
1816– 1814. تحصیل درمدرسه‌ی پلی تکنیک که اگوست کنت در مسابقه ی ورودی آن از بین داوطلبان جنوب، نفر اول می شود.
1816. در ماه آوریل، حکومت فرانسه، در دوره‌ی احیای سلطنت، مدرسه‌ی پلی تکنیک را می بندد زیرا مدرسه ی مذکور مظنون به ترویج ژاکوبن ها است. کنت که برای چند ماه به مون پلیه برگشته، در دانشکده‌ی این شهر چند درس پزشکی و فیزیولوژی را دسال می کند. آنگاه، مجدداً به پاریس می رود و برای امرار معاش به تدریس ریاضیات می پردازد.
1817. در ماه اوت کنت منشی سن سیمون می شود، ‌و تا سال 1824 همکار و دوست او می ماند. وی در در این مدت با آثار گوناگون فیلسوف صنعت، یعنی سن سیمون، ‌همکاری دارد مانند : صنعت، سیاستمدار، سازمان دهنده. درباره سیستم صنعتی و شرعیات صنعتداران.
1819. جدایی عمومی میان عقاید و اموال همکاری با نشریه سانسور، شارل کنت وشارل دونوایه.
1820. ارزیابی مختصر از کل گذشته دوران جدید که در ماه آوریل در سازمان دهنده منتشر می شود.
1822. جزوه ای درباره ی کارهای علمی لازم برای تجدید سازمان جامعه که در سیستم صنعتی منتشر می شود.
1824. سیستم سیاست اثباتی که چاپ تجدید نظر شده ای از کتاب قبلی است.
در ماه آوریل کنت این اثر را به سن سیمون فروخت و وی آن را بدون ذکر نام مولف در نشریه‌ی شرعیات اهل صنعت منتشر کرد. او گست کنت اعتراض کرد و دعوا شروع شد : « رئیس او این کتاب را بخش سوم یک مجموعه بنام شرعیات اهل صنعت می داند که برای تشریح نظام فکری صنعتی سن سیمون نوشته شده مرد جوان ( یعنی آگوست کنت ) معتقد است که کتاب مذکور بخش اول یک مجموعه است به نام سیستم سیاست اثباتی، که برای تشریح پوزیتیویسم اوگوست کنت نوشته شده ( هانری گوهیه ). کنت بعدها از « تأثیر مصیبت باری » که « رابطه ی شوم » با یک « حقه باز فاسد » بر وی گذاشت سخن می گوید.
1825. ملاحظات فلسفی درباره‌ی علوم و دانشمندان، ملاحظاتی درباره ی قدرت معنوی، این دو اثر در نشریه ی تولید کننده متعلق به سن سیمون هم منتشر شده اند.
ازدواج اوگوست کنت با کارولین ماسن روسپی سابق. این ازدواج که بر اساس « محاسبه‌ی جوانمردانه ای » انجام گرفت « تنها اشتباه حقیقتاً مهم زندگی من بود » کارولین ماسن چند بار کانون خانوادگی مشترک خود را ترک گفت.
1826. ماه آوریل. آغاز دروس عمومی فلسفه ی اثباتی، هومبول، کارنو، بلنویل، فیزیولوژیست و یوآنسو ریاضیدان از جمله شاگردان او هستند.
1827- 1826. بحران روحی. کنت تحت تأثیر نخستین گریز زنش از خانه و مشغله ی فراوان فکری، مجبور می شود در یک استراحتگاه بخواند. وی پس از هشت ماه، در حالیکه هنوز سلامتش را باز نیافته، از آنجا خارج می شود و کمی بعد دست به خودکشی می زند. سپس بحران عصبی فرو می نشیند. کنت که به علل این بیماری کاملاً آگاه است، برای جلوگیری از هر گونه بحران جدید، رژیم جسمی و روحی بسیار سختی را بر خود هموار می کند.
1829. چهارم ژانویه. کنت دروس فلسفه ی اثبات را از سر می گیرد.
1830. انتشار جلد اول دروس فلسفه ی اثباتی. مجلدات بعدی یکی پس از دیگری در سالهای 1835،
1838. 1839، 1841 و 1842 منتشر می شوند.
1831. شروع تدریس ستاره شناسی برای همه که در شهرداری ناحیه ی سوم درس داده می شود و تا 48- 1847 طول می کشد. کنت کرسی آنالیز مدرسه پلی تکنیک را درخواست می کند اما به نتیجه ای نمی رسد.
1832. انتصاب کنت به عنوان مربی آنالیز و مکانیک در مدرسه ی پلی تکنیک.
1833. کنت از گیزو تقاضا می کند که یک کرسی تدریس تاریخ فرانسه برای او در کاژ دو فرانس به وجود آید. اما این تقاضا رد می شود.
کرسی هندسه ی پلی تکنیک نیز به سبب عقاید جمهوری خواهانه ی کنت به وی داده نمی شود.
1836. انتخاب کنت به عنوان ممتحن در پلی تکنیک.
1842. جدایی قطعی از خانم کنت
1843. رساله ی مقدماتی در هندسه ی تحلیلی.
1844. گفتار درباره‌ی ذهن اثباتی مقدمه‌ی رساله‌ی فلسفی در ستاره شناسی برای همه. کنت مقام ممتحنی خود را در پلی تکنیک از دست می دهد از آن پس معشیت او با « کمک آزادانه‌ی پوزیتیویستی » که نخست ( در 1845 ) توسط جان استوارت میل و چندتن ثروتمند انگلیسی، سپس ( از 1848 ) توسط امیل لیتره و چند تن از شاگردان یا مشتاقان فرانسوی برای وی فرستاده می شود می گذرد در ماه اکتبر با کلوتیلد دووُ خواهر یکی از دوستانش، بر می خورد، که سی سال دارد و جدا از شوهرش زندگی می کند و می داند که به بیماری شفا ناپذیری دچار است.
1845. « سال بی نظیر » کنت، عشقش را به کلوتید دو وُ اظهار می دارد و وی او را فقط به دوستی بر می گزیند زیرا خود را در مورد آنچه از حد محبت بگذرد ناتوان می داند ».
1846. پنجم آوریل، کلوتیلد دووُ در برابر چشمان کنت می میرد و وی از این پس براستی خود را وقف پرستش این زن می کند.
1847. کنت مذهب بشریت را اعلام می کند.
1848. تأسیس انجمن پوزیتیویستی.
1851. کنت مقام مربی ریاضی خود رادر مدرسه ‌ی پلی تکنیک از دست می دهد و انتشار جلد اول سیاست اثباتی یا رساله‌ی جامعه شناسی در تأسیس مذهب بشریت، مجلدات دیگر در سالهای 1853-1852 و 1854 منتشر می شوند.
کنت در 22 آوریل به اقای تولوز می نویسد : « یقین دارم که پیش از سال 1860 پوزیتیویسم را، به عنوان تنها مذهب واقعی و کامل، در کلیسای نتردام تبلیغ خواهم کرد ».
در ماه دسامبر، امیل لیتره وچندین از شاگردان، که از تأیید آگوست کنت از کودتای لویی ناپلئون منقلب شده و از جهتگیری فلسفه‌ی جدید نگران گردیده بودند، از انجمن پوزیتیویست ها کناره می گیرند.
1852. شرعیات اثباتی با شرح مختصری از مذهب همگانی.
1855. فراخوان به محافظه کاران.
1856. ترکیب ذهنی یا سیستم همگانی تلقی های خاص حال عادی بشریت. کنت به رئیس اباء‌یسوع پیشنهاد می کند تا بر ضد فوران هرج و مرج طلبانه‌ی هذیان غربی متحد شوند.
1857. پنجم سپتامبر، مرگ آگوست کنت در پاریس، شماره ‌ی 10، کوچه‌ی موسیولوپرنس در آغوش شاگردانش.


اندیشه

1. تفکرات کلی کنت
هدف کنت آفرینش یک علم طبیعی جامعه بود که بتواند هم تحول گذشته نوع بشر را تبیین کند و هم مسیر آن را پیش‌بینی کند. گذشته از بنای علمی که بتواند قوانین حرکت حاکم بر بشر را در گذشت زمان تبیین کند کنت می‌کوشید تا شرایط لازم را برای استواری جامعه در هر زمان معین تاریخی تعیین کند. بررسی پویایی اجتماعی و ایستایی اجتماعی یعنی همان بررسی پیشرفت و نظم یا دگرگونی و استواری جامعه دو ستون بنیادی نظام ساخته و پرداخته او را تشکیل می دهند.
کنت می‌پنداشت که جامعه بشری نیز باید با همان روشی مورد بررسی قرار گیرد که در جهان طبیعی به کار برده می‌شود. کنت می‌گفت که علوم طبیعی در اثبات قانون‌مندی پدیده‌های طبیعی موفق بوده اند و توانسته‌اند کشف کنند که پدیده‌های طبیعی از یک رشته توالی منظم تحولی پیروی می‌کنند. این علم نوین به جای تکیه بر مرجعیت سنت، خود را بر ترکیب مناسبی از استدلال و مشاهده به عنوان تنها وسیله موجه برای کسب دانش متکی ساخت. درست است که هر نظریه علمی باید بر واقعیت‌های مشاهده شده استوار باشد، اما واقعیت‌ها را نیز نمی شود بدون راهنمایی یک نظریه مشاهده کرد.
کنت علم جدید خود را ابتدا فیزیک اجتماعی نامید اما از آن جا که تصورمی کرد اصطلاح او از سوی یک آمارشناس بلژیکی به نام کتله دزدیده شده باشد اصطلاح جامعه‌شناسی را ابداع نمود. اصطلاحی که از عناصر یونانی و لاتینی ساخته شده است. علم اجتماعی موردنظر کنت هم در روشهای تجربی و مبانی معرفت شناسی و هم در کارکردهایش برای نوع بشرمی بایست از الگوی علوم طبیعی پیروی کند. (توجه به مصلحت نظری و نفع عینی برای بشر).
انسان برای اینکه محیط غیرانسانی‌اش را به نفع خود دگرگون سازد باید قوانین حاکم بر جهان طبیعی را بشناسد به همین سان کنش اجتماعی مفید برای بشر تنها با استقرار قوانین حرکت حاکم بر تکامل بشری امکان‌پذیر است و سامان اجتماعی و توافق مدلی بر یک پایه استوارند.
اگر جامعه‌شناسی بتواند به انسان‌ها بیاموزد که قوانین دگرگونی ناپذیر تحول و نظم را در امور بشری باز شناسند در آن صورت انسانها یادخواهند گرفت که چگونه این قوانین را در جهت مقاصد همگانی شان به کار برند.
کار علم نه تسلط بر پدیده‌ها بلکه تعدیل آن هاست و برای اینکه چنین کاری انجام گیرد نخست باید قوانین پدیده‌های اجتماعی را باز شناخت. با جا افتادن این سیاق علمی نوین، انسانها دیگر با مفاهیم مطلق نخواهند اندیشید بلکه برحسب و متناسب با وضع خاص یک جامعه درباره آن فکر خواهند کرد.
این علم اثباتی نوین اقتدار سنت نوین را از اعتبار خواهد انداخت. پافشاری سرسختانه کنت بر این که هیچ چیزی مطلق نیست و همه چیز نسبی است جان کلام آموزشهای او را تشکیل می‌دهد. او به جای پذیرفتن حقایق جاودانه معتبر مذهبی‌، بر پیشرفت مداوم فهم بشری و خصلت تکمیلی کار علمی تأکید نمود. اما کنت به هیچ روی اقتدار را یکسره نفی نکرد. تنها کسانی که به الزام‌های شدید روش شناسی علمی و اصول استشهاد علمی پایبندند می‌توانند حق راهنمایی امور بشری را برای خودشان قایل شوند. جامعه شناسی مستلزم این است که اکثریت مردم حق بررسی فردی شان را در موضوع‌هایی که برای تحقیق آنها واجد شرایط نیستند به افراد واجد شرایط واگذارند.

2. روشهای بررسی
حال که جامعه شناسی وظیفه تبیین قوانین پیشرفت و نظم اجتماعی را برای خود قایل شده است با چه ابزار و وسایلی باید این وظیفه را انجام دهد؟ این وسایل همانی‌‌اند که در علوم طبیعی با موفقیت به کار رفته‌اند : مشاهده، آزمایشگری، مقایسه و روش تاریخی.
مشاهده به معنای جستجوی بی قاعده واقعیت‌های گوناگون نیست بلکه مشاهده گر جز به راهنمایی یک نظریه مقدماتی نمی‌داند که به چه واقعیت‌هایی باید بنگرد. بنابراین مشاهده تنها اگر از قوانین ایستا و پویایی پدیده‌ها تبعیت کندمی تواند وجهة علمی داشته باشد.
دومین روشن تحقیق علمی، یعنی آزمایشگری تنها به گونه‌ای جزئی در علوم اجتماعی کاربردپذیر است. آزمایشگری مستقیم در جهان انسانی امکان‌پذیر نیست. اما هر گاه که مسیر عادی یک پدیده به صورتی مشخص دستخوش آشفتگی گردد، آزمایشگری می‌تواند انجام پذیرد.
سومین روش، روش مقایسه‌ای است. در این جا روش اصلی، مقایسه همزمان حالت‌های گوناگون و مستقل جامعه بشری در بخشهای مختلف کره زمین را شامل می شود. با این روش مراحل گوناگون تکامل بشری را می‌توان در یک زمان مشاهده کرد. مراحل معینی از تحول بشر را که تاریخ تمدن غرب هیچ قرینه‌ای از آن در دست ندارد می‌توان تنها با این روش مقایسه‌ای مورد شناسایی قرار دارد یعنی با بررسی مقایسه‌ای جوامع ابتدایی.
گرچه این هر سه روش علمی باید در جامعه‌شناسی به کار بسته شوند اما علم جامعه‌شناسی از همه بیشتر باید بر روش چهارم یعنی روش تاریخی توجه کند. مقایسه تاریخی در خلال اعصاری که بشریت طی آنها تحول یافته است جان کلام تحقیق جامعه‌شناختی را ارائه می کند.

3. قانون پیشرفت بشر
تکامل ذهن بشر به قرینه تکامل ذهن فردی صورت گرفته است. اونتوژنی یعنی تحول ارگانیسم فردی بشر، یادآور فیلوژنی یعنی تحول گروههای بشری یا تحول سراسر نوع بشرمی باشد هر یک از مفاهیم شاخص ما و هر شاخه‌ای از دانش‌ ما این سه وضع نظری متفاوت را به گونه‌ای پس پشت سر گذاشته است. وضع خداشناسی یا افسانه‌ای، وضع ما بعد الطبیعی یا تجریدی و وضع علمی یا اثباتی. . .
در مرحله خداشناسی ذهن بشر به دنبال ماهیت ذاتی هستی ها و علت‌های نخستین و غایی همه معلول هاست.
در مرحله مابعدالطبیعی ذهن می‌پندارد که نیروهای انتزاعی وموجودات حقیقی می توانند همه پدیده ها را بوجود آورند.
اما در مرحله نهایی یعنی مرحله اثباتی ذهن انسان جستجوی بیهوده مفاهیم مطلق، سرچشمه گیتی و علل پدیده‌ها را رها می‌کند و وقت خود را به بررسی قوانین پدیده‌ها یعنی همان روابط دگرگونی ناپذیر توالی و همانندی اختصاص می دهد.
به نظر کنت هر یک از این مراحل اصلی تکامل ذهن بشر ضرورتاً از بطن مرحله پیشین آن پدید می‌آیند. . کنت همچین می‌پنداشت که به موازات وقوع تغییراتی در تحول ذهنی، سازمان اجتماعی و اوضاع مادی زندگی بشر نیز دستخوش تحول می‌شود. کنت بر این باور بود که نباید انتظار داشت که در هنگام مرگ یک نظام، سامان اجتماعی و نیز فکری تازه‌ای یکبار سر برآرد. در واقع تاریخ بشر با دوره‌های متناوب ارگانیک و بحرانی مشخص می‌شود. در دوره ارگانیک استواری اجتماعی و هماهنگی فکری برقرار است. برعکس در دوران بحرانی هیئت اجتماعی دستخوش عدم توازن بنیادی می‌شود که عمیقاً ناآرامند و انسانهای شیفته نظم را نگران می‌سازد. با این. همه همین دوره‌های ناآرام پیش درآمد ضروی یک وضع ارگانیک تازه به شمار می‌آیند.
کنت هر یک از مراحل تحول ذهنی نوع بشر را با یک نوع سازمان اجتماعی و تسلط سیاسی خاص آن مرحله مرتبط ساخته بود. مرحله خداشناسی تحت سلطه کاهنان است و مردان نظامی در آن فرمانروایی می‌کنند. مرحله مابعدالطبیعی به قرون وسطی و عصر رنسانس بر می‌گردد تحت تسلط مردان کلیسا و حقوقدانان می‌باشد. مرحله اثباتی که تازه آغاز شده است تحت تسلط مدیران صنعتی هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود. در مرحله نخست خانواده واحد اجتماعی الگو را می‌سازد و در دومین مرحله، دولت اهمیت اجتماعی پیدا می‌کند و در سومین مرحله کل نوع بشر واحد اجتماعی اصلی خواهد بود. کنت علاوه بر عامل فکری بر پیشرفت بشر عواملی دیگر چون جمعیت و تقسیم کار را تعیین کننده در پیشرفت اجتماعی تلقی می‌کند.

4. سلسله مراتب علوم
دومین نظریه مشهور کنت که همان نظریه سلسله مراتب علوم است با قانون سه مرحله‌ای وی ارتباط نزدیک دارد. همچنان که نوع بشر از طریق سه مرحله معین پیشرفت می‌کند که هر مرحله آن مبتنی بر دستاوردهای مرحله پیشین است دانش علمی نیز مراحل تحول مشابهی را پشت سر می‌گذارد اما علوم گوناگون به نسبتهای متفاوتی پیشرفت می‌کنند. هر دانشی هر چه که عمومیت، سادگی و استقلال آن از انواع دیگر دانش بیشتر باشد زودتر به مرحله اثباتی می‌رسد.
ابتدا ستاره‌شناسی بعد به ترتیب فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و سرانجام جامعه‌شناسی به مرحله اثباتی می رسد. علم اجتماعی که از همه علوم دیگر پیچیده‌تر است و پیدایش آن بیشتر از هر علم دیگری به تحول همة‌ علوم پیشین وابسته است در بالاترین پله سلسله مراتب علوم جای دارد. علم اجتماعی تکمیل کننده روش اثباتی است. همه علوم دیگر زمینه ساز این علم تازه اند. علم اجتماعی از همه منابع علوم پیش از خود برخوردار است.
علاوه بر روشهای خاص خود جامعه‌شناسی، این علم به علوم ماقبل خود وابسته است. بطور مثال زیست‌شناسی بر وحدت ارگانیک تأکید دارد که فیزیک و شیمی ندارند که جامعه‌شناسی در همین تأکید بر وحدت ارگانیک است که با زیست‌شناسی وجه اشتراک دارد. در بررسی اجتماعی انسان و جامعه بصورت کلی بهتر برای ما شناخته می‌شوند و نظام کلی جامعه بهتر از اجزائی که سازندة این نظام‌اند می‌تواند موضوع مورد بررسی ما قرار گیرد.

5. ایستایی و پویایی اجتماعی
شایسته است که در جامعه‌شناسی میان ایستایی و پویایی پدیده‌های اجتماعی تمایز قایل شویم. این تمایز میان دو دسته واقعیت نیست بلکه در اینجا ما دو جنبه از یک نظریه را از یکدیگر متمایز می‌سازیم. این تمایز به مفهوم دو گانه پیشرفت و نظم راجع است. مفهوم نظم دربرگیرنده هماهنگی پایدار میان شرایط وجود اجتماعی است و مفهوم پیشرفت تحول اجتماعی را در نظر دارد که پیوسته به یکدیگر وابسته‌اند. در نظم اجتماعی تعادل روابط متقابل عناصر موجود در درون کل نظام مورد بررسی قرار می‌گیرد. هنگامی که کنت به اجزای ترکیب کنندة‌ یک نظام اجتماعی می‌پردازد خانواده را واحد اجتماعی در نظر می‌گیرد نه افراد را. . واحد اجتماعی راستین همان خانواده است که از ترکیب خانواده‌ها، قبایل و از اجتماع قبایل ملت ساخته می‌شود. در چارچوب خانواده است که گرایش‌های خودخواهانه به سود مقاصد اجتماعی سرکوب و مهار می‌شوند.
خانواده پایه‌ای ترین واحد اجتماعی و پیش نمونه همبستگی‌های اجتماعی دیگر است. عناصر راستین ارگانیسم جمعی اساساً خانواده‌ها اند و طبقات و کاست‌ها بافت اصلی آن و سرانجام شهرها و شهرستان‌ها اندام‌های واقعی این ارگانیسم کلی را می‌سازند.
یک ارگانیسم زیست شناختی در محدودة یک چارچوب مادی کار می کند حال آنکه یک هیئت اجتماعی را نه با وسایل مادی بلکه با پیوندهای روحی می‌توان فراهم آورد. از همین روی کنت اهمیت ویژه‌ای برای زبان و از آن بالاتر برای دین قایل بود. زبان ظرفی است که اندیشه‌های نسل‌های قبل و فرهنگ نیاکانی در آن است و زبان می‌تواند ما را به آن پیوند دهد بدون زبان امکان همبستگی وجود ندارد. اما زبان تنها یک میانجی رفتار است و نه راهنمای مثبت. جامعه علاوه بر زبان به یک اعتقاد مذهبی مشترک نیز دارد. دین همان شیرازه نیرومندی است که افراد جامعه را با یک کیش و نظام عقیدتی مشترک به هم پیوند می‌دهد. دین سنگ بنای سامان اجتماعی است و برای مشروع ساختن فرمانهای حکومت اجتناب‌ناپذیر. هر حکومتی برای تقدیس و تنظیم رابطة‌ فرماندهی و فرمانبری به یک دین نیاز دارد.
گذشته از زبان و دین عامل سوم پیوند دهندة انسانها تقسیم کار است. که ارگانیسم اجتماعی را این همه پیچیده‌ ساخته است. تقسیم کار علاوه بر تحول استعدادها، از طریق ایجاد حس وابستگی در افراد جامعه همبستگی انسانی را افزونتر می سازد با این همه او از آن چه که جنبه‌های منفی تقسیم‌ کار صنعتی نوین می‌نامید نگران بود.
اتحاد این قدرتهای مادی و معنوی باعث تحقق فکر جامعة کلی بشری و احساس وابستگی همگانی شود. او به نهادهای زبان دین و تقسیم کاربه دید کارکردی برای جامعه نگاه می‌کرد.
به نظر کنت بررسی ایستایی اجتماعی باید با بررسی پویایی اجتماعی (تکامل بشری) ارتباطی گریز ناپذیر داشته باشد. تحلیل های کارکردی و تکاملی نه تنها ناقض همدیگر نیستند بلکه در واقع یکی دیگری را تکمیل می‌کند.

6. آیین رهنمودی
در اینجا علاوه بر طرف رئوس اصلی نوشته‌های کنت باید چکیده‌ای از نظریه رهنمودی او را نیز به دست دهیم، همان نظریه‌ای که در نخستین نوشته‌هایش مطرح شد و در آخرین اثرش پس ازفلسفه اثباتی ساخته و پرداخته گشت. او یک جامعه اثباتی و خوب را برای آینده طرح ریزی کرده بود که تحت هدایت قدرت روحانی یک دین اثباتی نوین و بانکداران بزرگ و صاحبان صنایع اداره گردد. کنت بر این عقیده بود که چیزهایی که باید اداره گردند در واقع همان افراد بشرند بدین سان، روابط بشری شیئیت می‌یابند. کاهن اعظم بشریت می‌بایست با اتکاء بر دانش علمی اثباتی یک حاکمیت مبتنی بر هماهنگی، عدالت و درستکاری را بنا نهد. بر پایه فرمول محبوب کنت، سامان اثباتی نوین باید عشق را اصل، نظم را پایه و پیشرفت را هدف خویش قرار دهد. گرایش‌های خود خواهانه‌ای که در سراسر تاریخ پیشین بر بشر حاکم بودند بایستی جای شان را به انسان دوستی دهند و فریضه برای دیگران زندگی کن باید راهنمای انسانها گردد.
کنت در واپسین سالهای عمرش خود را نه تنها دانشمند اجتماعی بلکه بیشتر یک پیامبر و بنیانگذار دین تازه‌ای می‌دانست که می‌بایست درمانبخش همه دردهای بشرگردد.

منابع:
1. http://fa.wikipedia.org
2. http://daneshnameh.roshd.ir


برچسب‌ها: جامعه شناسی, آگوست کنت, پوزیتیویسم
[ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 12:55 ] [ شاهین کارخانه ]


فرهنگ(Culture) مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.
در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است. معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است، متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که در بالا ذکر شد.

تعاریف دیگر فرهنگ
رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می‌داند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و میان افراد مشترک است.
به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل می‌کند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار می‌کند.
با توجه به تعاریف فوق بطور کلی می‌توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است می‌توان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست:
- تفکر و قدرت یادگیری
- تکلم
- تکنولوژی
- اجتماعی بودن(زندگی گروهی)
بعضی از صفات فوق را می‌توان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری، لانه سازی و ...
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام می‌زند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمی‌ماند.

فرهنگی شدن
فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است. دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد. فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر می‌آموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی می‌شود و تحت نفوذ آن است. برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم: غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است، برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال می‌شود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد، نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار می‌گردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعه‌ای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل می‌دهد. در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده می‌شود و محدودیت ها، مقررات، قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ می‌گیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است. هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهره‌ای نیست. این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمی‌رود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است، ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌گردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی می‌باشد.

منابع:

  http://daneshnameh.roshd.ir

و http://www.bashgah.net/fa


برچسب‌ها: فرهنگ
[ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 12:44 ] [ شاهین کارخانه ]
مفهوم شناسی قدرت
قدرت اصولاً مفهومى چند وجهى است و به همین لحاظ، مورد توجه اندیشمندان مختلف علوم انسانى به طور اعم و اندیشمندان علوم سیاسى و اجتماعی به طور اخص قرار دارد و تاکنون تعاریف مختلفى درباره آن مطرح شده است.
اما واقعیت این است که مانند هر مفهوم دیگرى، قدرت نیز به عنوان یک دال و نشانه زبان شناختى، بر مدلولهاى خاص، واحد و ثابتى ارجاع داده نمى شود و نمى توان مدعى شد که نوعى رابطه ذاتى و ماهوى بین «دال و مدلول» قدرت وجود دارد و هر نوع رابطه اى در این خصوص، قراردادى است و این مفهوم مصداقها، تعاریف و مدلولهاى خود را از درون گفتمانهاى گوناگون مى جوید.

مفهوم قدرت و سلطه
«قدرت»(power) عبارت است از فرصتی که در چهارچوب رابطه ی اجتماعی وجود دارد و به فرد کمک میکند تا قطع نظر از مبنایی که فرصت مذکور بر آن استوار است، اراده اش را حتی علیرغم مقاومت دیگران بر آنها تحمیل کند.
«سلطه»(domination) عبارت است فرصتی که بتوان به مدد آن، گروه مفروضی از افراد را به اطاعت از فرمانی با محتوای معین وادار کرد.
«انضباط»(discipline) عبارت است از فرصتی که بتوان بخاطر جهت گیری مکرر و عادتی گروه مفروضی از افراد به سمت یک فرمان، اطاعت سریع و غیر ارادی آنان را به شکل قابل پیش بینی، بدست آورد.

1-مفهوم قدرت به لحاظ جامعه شناختی، بی شکل و نامنظم(amorphous) است.
هر کیفیت قابل تصوری از فرد و هر ترکیب قابل تصوری از شرایط ممکن است فرد را در وظعیتی قرار دهد که بتواند تسلیم شدن در برابر اراده اش را از دیگران طلب کند.

در نتیجه مفهوم جامعه شناختی سلطه باید دقیق تر باشد و صرفا به معنای این احتمال باشد که«فرمانی» اطاعت خواهد شد.
2-مفهوم «انضباط» ماهیت «متکرر و عادتی»(practiced) اطاعت بی چون و چرا و غیر انتقادی و «توده ای» را شامل میشود.
واقعیت این است که سلطه فقط به وجود واقعی فردی بستگی دارد که با موفقیت فرا مینی را به دیگری صادر میکند و لزوما به مفهوم وجود کارکنان اداری یا گروه صنفی نیست هرچند که معمولا سلطه حد اقل با یکی از این دو همراه است.
این گونه سلطه بسته به میزانی که اعضاء گروه صنفی تابع کاربرد مشروع هستند، «سلطه ی صنفی» (corporate domination) نامیده میشود.

1- سرپرست یک خانواده بدونه داشتن کارکنان اداری، سلطه خود را اعمال میکند.
رئیس قبیله ی بادیه نشین با گرفتن باج از کاروانها، افراد و محموله هایی که از قلمرو کوهستانی او می گذرند،
سلطه ی خود را بر تمام افراد متغیر و نا مشخصی که بدونه هیچ گونه ارطباطی با یکدیگر، تصادفا در موقعیت خاصی گرفتار شده اند، اعمال کند.او قادر است این کار را بوسیله ی عمال وفا دار خود انجام دهد که در صورت لزوم به عنوان کار کنان اداری او برای اعمال اراده اش عمل میکنند.
به لحاظ نظری چنین سلطه ای، از طرف یک فرد تنها و بدون کمک هیچ تشکیلات اداری نیز قابل تصور است.

2-اگر گروه صنفی دارای کارکنان اداری باشد همواره تا حد معینی در گیر سلطه ی صنفی خواهد بود.اما این مفهوم نسبی است.
معمولا سلطه ی سنفی در عین حال سازمان اداری نیز به شمار میرود.
عوامل متعددی ماهیت گروه صنفی را تعیین میکنند از جمله:شیوه اداره امور، شخصیت اعضاء، مواردی که گروه صنفی نظارت خود را بر آنها اعمال میکنند و بالاخره دامنه قلمرو موثر سلطه ی آن.
دو عامل اول در نهایت به نحوه ی مشروعیت یافتن اقتدار بستگی دارند.

[ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۱ ] [ 14:43 ] [ شاهین کارخانه ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

درآی و بنشین و این کلمه را باش که این کلمه با تو کارها دارد. (اسرارالتوحید)
برچسب‌ها وب
الف (7)
mmc (1)
شرق (1)
بو (1)
نقد (1)
لینک های مفید


امکانات وب