-
ناصر پوررضاکریمسرا*
دروغ و دروغگفتن در فرهنگ ایرانی اسلامی ما همواره مورد نکوهش قرار گرفته
است، فرهنگ دهخدا دروغ را «سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، مقابل راست و
صدق» تعریف کرده و در آثار بزرگان ادبیات ایران همچون جامی، حافظ، سعدی،
سنایی، فرخی، کاشی، مولوی، ناصر خسرو و نظامی تبلور یافته است. بچه که
بودیم، شنیده بودیم دروغگو دشمن خداست. بزرگ که شدیم تعریفمان از دروغ و
دروغگویی تغییر کرد و برای خودمان فرهنگ لغت جدیدی ساختیم و برای معنی
دروغگویی در شرایط خاص تعریفی خاصی ارائه دادیم. امروزه در جامعه دروغ را
میتوان پدیدهای چندمنظوره در نظر گرفت که با زندگی روزمره آمیخته و قرین
شده است. بسیار شنیدهایم «اگر دروغ نمیگفت، خون به پا میشد؛» انگار در
این شرایط دروغگو فردی خیرخواه و دروغگویی واجب بوده است. و بر دروغ، جامه
مصلحت میپوشانند. سوال اساسی این است: چرا با وجود منفور بودن دروغ و
دروغگویی در فرهنگ ایرانی اسلامی همچنان شاهد رواج این پدیده نابودکننده
اخلاق در جامعه هستیم. به سخن دیگر امروزه مردم دچار دوگانگی شدهاند؛ از
یک سو در زندگی فردی دروغ را امری مذموم میشمارند و از سوی دیگر در حیات
اجتماعی این مهم را از یاد بردهاند. در نکوهش دروغ همه ادیان سخن
راندهاند، از جمله دین مبین اسلام این امر را مترادف با سلب ایمان از
دروغگو دانسته است: «اِنَّما یفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایومِنُون» (تنها
کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند).در فرهنگ ایرانی
ما هم به پرهیز از دروغگویی توجه ویژهای شده است. نمونه بارز منفور بودن
دروغگویی اثر لوحهای دعای داریوش کبیر در تخت جمشید است که به خط میخی و
به این معنا برای ما باقی مانده است: «خداوند این کشور را از دشمن، از
خشکسالی و از دروغ محفوظ دارد.» آنچه از این گفتار بر میآید نشان از آن
دارد که دشمن، خشکسالی و دروغ اضلاع مثلثی را تشکیل میدهند که باعث نابودی
یک کشور میشوند. اگر دشمنان با سلاح به ما حمله میکنند، اگر خشکسالی
باعث قحطی در یک کشور میشود، دروغ جامعه را از درون متلاشی میکند. امروزه
ما به خودمان هم دروغ میگوییم و در این شرایط تزویر، فرزند ناخلف این آفت
جامعهسوز هم رشد میکند. دروغ بر دو حوزه فردی و اجتماعی اثرات غیرقابل
کتمانی بر جا میگذارد، دروغ شأن و منزلت فرد دروغگو را نزد دیگران کمرنگ
میکند و موجب انزوا و قطع ارتباط با دوستان و عامل کینه و دشمنی میشود.
از سوی دیگر در دهههای اخیر با گسترش شهرنشینی و افزایش فعالیتهای
اجتماعی، هیچ فردی نمیتواند جدا از محیط اجتماعی باشد که در آن زندگی
میکند، پس همه ناگزیر به تعامل با یکدیگرند، میزان و نحوه تعاملات برگرفته
از ذهنیت ما از فرد مقابل است، اگر گفتهها و عملکرد فرد مقابل را صادق
قلمداد کنیم، خود به خود باعث شکلگیری و تقویت اعتماد بین ما و او خواهد
شد و بالعکس آن بیاعتمادی ما به فرد مورد نظر را به دنبال خواهد داشت. اگر
فرد در محیط اجتماعی خود اعتماد دیگران را کسب کند، این امر باعث تسهیل
روابط او در فضای اجتماعی میشود. از مهمترین آثار دروغگویی در حوزه
اجتماعی، گسترش بیاعتمادی در سطح جامعه است. افزایش دروغ در میان شهروندان
یک جامعه، باعث سلب اعتماد شده و شهروندان در تعامل با هم نمیتوانند به
گفتارهای یکدیگر اعتماد کنند. در حوزه اجتماعی اعتماد به انسجام و همبستگی
در فضای اجتماعی کمک کرده و تسهیلکننده میزان مشارکت شهروندان در امور
گوناگون است. اعتماد علاوه بر آنکه یک امر درونی و فردی است، یک واقعیت و
محصول اجتماعی نیز هست. جامعهای که در آن اعتماد رنگ ببازد، روی توسعه و
پیشرفت را نخواهد دید. اعتماد اجتماعی پیششرط رشد اقتصادی، افزایش بازده و
رونق اقتصادی است. حال سوال اساسی این است که با وجود همه آثاری که دروغ
برای فرد و جامعه به دنبال دارد، چرا شاهد رواج دروغ در جامعه هستیم؟ آیا
میتوان دروغ را ثمره ترس دانست و بر این باور بود که مردم همیشه و برای
حفظ و بقای خود از ترس، دروغ میگویند و این دروغگویی در تمامی ابعاد
زندگی آنها رسوخ کرده است؟ اگر این فرض را بپذیریم که منشاء دروغ، ترس است
و از آن رو که ترس از جهل سرچشمه میگیرد، برای غلبه بر ترس باید به جنگ
جهل رفت.
- * کارشناس ارشد جامعهشناسی
منبع: بهار http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/11/26/1