ژورنالیست جوان وبنوشت شاهین کارخانه
| ||
[ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ ] [ 17:26 ] [ شاهین کارخانه ]
[ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ ] [ 17:19 ] [ شاهین کارخانه ]
[ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ ] [ 17:15 ] [ شاهین کارخانه ]
دل نگران و ناخوش و ترسیده، نه اینکه تقصیر من باشد، بعضی از آدمها اینطوریند، جای خالیشان احساس میشود و چنین بلایی سر آدم می آورد.
[ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰ ] [ 2:11 ] [ شاهین کارخانه ]
باز همان
درد همان تیری به جگر در نشسته تا سوفار [ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰ ] [ 15:18 ] [ شاهین کارخانه ]
زندان محصول تمدن است و آدم های در آن، متمدن هستند. به همین خاطر هم زندانی ها به فکر خواندن تاریخ تمدن می افتند.
[ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰ ] [ 11:26 ] [ شاهین کارخانه ]
با من سوخته در چه کاری؟
.
.
.
ای افسانه.فسانه...فسانه!
ای خدنگ تو مرا نشانه !
ای علاج دل.ای داروی درد
همره گریه های شبانه !
با من سوخته در چه کاری؟
[ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰ ] [ 11:32 ] [ شاهین کارخانه ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |