ژورنالیست جوان
وبنوشت شاهین کارخانه
قالب وبلاگ
لینک های مفید
هميشه تلخ ترين لحظه، لحظه ي رفتن نيست. لحظه ي رفتن تلخ است اما تلخ ترين نيست.
آن لحظه هنوز تن آدم داغ است. هنوز بوي عطر او مي آيد، هنوز صداي او در گوش آدم است.
تلخ ترين لحظه فرداي آن روز است يا شايد پس فردا يا شايد چند روز بعد...

روزي كه در يك بعدازظهر بطالت، كه گويي بعدازظهري تابستاني است در دل اين زمستان بي بخار تهران، دستهايت را زير چانه ي هپروت جمع كرده اي و اطرافت خالي ست.
اين بعدازظهر خالي تن آدم را مي خورد، آدم را پوك مي كند...
تابستان كه بود، بعدازظهر هاي خالي پر از سوداي فردا بود. پر از خواب بود و كتاب...
ساعت 5 كه مي شد مامان چايي بيسكوييتي مي آورد و كنار من به تلويزیون نگاه مي كرد و مدل موهاي ناجيه غلامي را مسخره مي كرد.
اما حالا ...
در بعدازظهرهاي خالي بجاي تلويزیون به كمد كتابهايم زل زده ام...
آه، اي چيدمان حسرت...
اي كتابهاي نخوانده چه از جان من مي خواهيد؟
كاش نادر سلطان پوري يا فرناز قاضي زاده اي بود و از درون كتابها خبري مي داد...
كاش مثل آن بعدازظهر هاي گرم و خالي كسري ناجي گزارشي مي داد از رنج هاي مردم جهان تا كمي احساس آسايش و امنيت كاذب پيدا كنم...
.
بعدازظهرهاي خالي من،
بعدازظهرهاي بطالت من،
بهترين سوژه براي سركوفت زدن است. به تنبلي متهمم كن...
من آماده ي يك رخوت تلخ عصرگاهی ام... 


6 بهمن 92


برچسب‌ها: بعدازظهرهای بطالت, شاهین کارخانه, عاشقانه ها
[ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ ] [ 20:53 ] [ شاهین کارخانه ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

درآی و بنشین و این کلمه را باش که این کلمه با تو کارها دارد. (اسرارالتوحید)
لینک های مفید


امکانات وب