ژورنالیست جوان
وبنوشت شاهین کارخانه
قالب وبلاگ
لینک های مفید
زندگی با اسطوره‌ها غفلت از واقعیت‌ها


ناصر فکوهی
جامعه ایرانی را نمی‌توان به مثابه مجموعه‌ای یک‌پارچه در نظر گرفت، زیرا این جامعه بسیار پویا، ناهمگن و متنوع است: تنوع، امروز نه‌تنها در سطح سرمایه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی مشاهده می‌شود، بلکه از آن بیشتر در چگونگی توزیع این سرمایه‌ها و از همه بدتر در رشد سرطان‌وار سرمایه‌های اقتصادی پولی و غالب‌شدن تفکر و دیدگاه‌ها و رویکردهای پول‌محور در جامعه ما مشاهده می‌شود. با وجود این و به‌رغم این ناهمگنی که شهر‌به‌شهر و میان منطقه مرکزی فرهنگ ایرانی و مناطق پیرامونی آن و دست‌کم میان دو نوع تفکر سنتی و مدرن به زندگی و جهان‌بینی‌های ناشی از آنها تقریبا در همه‌جا مشاهده می‌شود، شاید بتوان در این مختصر بر برخی از حادترین آسیب‌ها در جامعه کنونی که لزوما به سال گذشته محدود نمی‌شوند اما دایما در حال افزایش، گسترش و تعمیق هستند، اشاره کرد.  بزرگ‌ترین آسیب در جامعه کنونی به باور من، در کنار پولی‌شدن روابط و فروپاشی اخلاقی ناشی از آنکه تاکنون بارها به آن اشاره و درباره‌اش نوشته‌ام، گسترش و تعمیق اندیشه‌های اسطوره‌ای در رودررویی با واقعیت‌ها و فاصله گرفتن هر‌چه بیشتر با جهان به‌گونه‌ای که هست و نه به گونه‌ای که ما تمایل داریم باشد، مشاهده می‌شود و این آسیب، به‌ویژه از آن‌رو، وخامت بزرگی را نشان می‌دهد که نقطه مرکزی آن نه در میان مردم عادی بلکه در میان روشنفکران و اقشاری با سرمایه فرهنگی بالا دیده می‌شود که عموما باید چراغ راهنمایی برای دیگران باشند.  شکل این ضایعه، در یکی از نمونه‌های اصلی آن، به‌صورت عمده در رشد دو گونه باور مشاهده می‌شود که رو‌در‌روی هم قرار گرفته‌اند، اما مکمل و آینه‌هایی هستند که یکدیگر را باز می‌تابانند: در یک سو، نوعی ملی‌گرایی به اصطلاح ایران‌دوستانه مبتنی بر بازگشت به باستان‌گرایی‌های بی‌اساس و خیالی و از سوی دیگر نوعی محلی‌گرایی (قوم‌گرایی)‌های مبتنی بر گذشته‌هایی داستانی و باز هم توهمی و در مرز افسانه‌های شیرین دوران کودکی. هر دو آسیب، به شکلی شدید، در حال رشد هستند و در پهنه‌ای فرهنگی – سیاسی همچون ایران که مجموعه‌ای بزرگ از قومیت‌ها، زبان‌ها، فرهنگ‌ها، شیوه‌های زیستی و غیره را در طول هزاران سال درون خود حفظ کرده و توانسته به‌رغم تمام مشکلات، آنها را مدیریت و خود را از گزند افراط و تفریط‌ها نجات دهد و این دو گرایش همچون سمی هولناک، امروز ما و از آن بیشتر فردای ما را تهدید می‌کنند.  اسطوره‌های باستان‌گرایی، نگاهی کاملا عقب مانده و کورکورانه به گذشته‌هایی مفروض هستند که تلاش می‌شود از آنها برای ساختن هویتی آسیب‌دیده و توهین‌شده، استفاده شود. «افتخارات ملی»، «پادشاهان بزرگ»، «پهنه پهناور ایران بزرگ»، «آزادی و آزادگی ایرانیان»، «بخشندگی و صلح‌جویی آنها»، «ارزش و قدر بالای زنان» در گذشته‌های مفروض تاریخی ما بر خلاف «وضعیت کنونی‌شان» و این فهرست را پایانی نیست. گروه‌های ملی‌گرای افراطی، امروز به‌راحتی و با نوعی محیط آلوده اسطوره‌ای و اسطوره ساز و کاملا به دور از درک جهان امروز، در همه‌جا «پیروزی عقل و خرد ایران ابدی و ازلی»، ایرانی را می‌بینند که باید خود را در توهمات آنها، گل سرسبد فرهنگ‌های جهانی ببیند؛ جهانی که نمی‌خواهد «توانایی و هوشمندی و توانایی ذاتی ما» را ببیند و درک کند، زیرا بر ما رشک می‌ورزد: منطقی که به‌تازگی به گذشته‌های تاریخی نیز گسترش یافته است تا حدی که همانطور که گفتیم «قانون‌مندی»، «آزادگی»، «عادل‌بودن» ایرانیان را نه فقط در امروز، بلکه هزاران سال پیش نیز در همین قواعد کنونی درک می‌کند. به عبارت دیگر، سخنانی در حد هذیان که گویی بر زبان‌ها جاری می‌شود تا تماشای ناگزیر بیماری‌ها و زخم‌های مزمن این کالبد و چاره‌اندیشی برای آنها، که در حال فرو کشیدن آن به کام مرگ هستند را به خلسه‌ای کودکانه بدل کند.  اما روی دیگر این آینه نیز بهتر نیست، در آنجا هم، برخی از روشنفکران قومی و قوم‌گرا، طرفداران پروپا قرص «اصالت فرهنگی» خیالی، باز بر همین طبل می‌کوبند: اما در آینه روبه‌روی آنها، یعنی در میان برخی نخبگان روشنفکر و تحصیلکردگان باستان‌گرا و بی‌نهایت خیالپرداز، هر روز در نشان و سخن تازه‌ای این سلطه را تایید می‌کند. قوم‌گرایانی که هنوز در خیال بر پاکردن «فدرالیسم‌های ایرانی» هستند یا از انواع «ملی‌گرایی‌های قومی» دفاع می‌کنند. اما کسانی که به‌رغم این هیاهو‌های بی‌شمار نه آمادگی آن را دارند و نه اغلب توان آن را که دست به یک فعالیت علمی یا اجتماعی و به دور از شعار و سیاست‌زدگی برای زبان و میراث فرهنگی خود بزنند و ترجیحشان آن است که با گروه مقابل خود با همان زبان و همان رویکرد، به نزاع بپردازند.  یک گروه برای خود «واژه‌سازی‌های سراسر پارسی» می‌کنند و گروه دیگر تلاش می‌کنند «فارسی» را تنها یکی از زبان‌های ایران بدانند و هیچ اشکالی در آن نبینند که ما چندین و چند زبان ملی داشته باشیم. اما هر دو گروه، کمتر متوجه خطراتی هستند که اینگونه اندیشه‌های حذف «دیگری» نه فقط برای «‌دیگری»، بلکه همچنین برای «خود» شان دارد. هر دو گروه درون اشکال متفاوت اسطوره‌گرایی تا به حدی پیش رفته‌اند که جهان واقعی بیرون از خود را به فراموشی سپرده‌اند و تصور می‌کنند بر سیاره‌ای دیگر زندگی می‌کنند که مشکل اول و آخر آن این است که زبان فارسی مهم‌تر است یا زبان‌های قومی. هر دو گروه، نه اهمیتی به یک‌سوم کل جمعیت جهان می‌دهند که تنها در دو کشور هند و چین در شرق آنها قرار دارد، نه اهمیتی به فرهنگ‌های پر‌ارزش ترکی و عربی می‌دهند که در غرب آنها قرار دارد. اگر هم نگاهی بر جهان داشته باشند این به چند کشور اروپای غربی و آمریکا، محدود می‌شود که آن هم نه به واقعیت‌های این کشورها بلکه به موقعیت خودشان در آن کشورها ربط دارد.

منبع: شرق


برچسب‌ها: ناصر فکوهی
[ پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 14:52 ] [ شاهین کارخانه ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

درآی و بنشین و این کلمه را باش که این کلمه با تو کارها دارد. (اسرارالتوحید)
لینک های مفید


امکانات وب